دسته بندی | معارف اسلامی |
بازدید ها | 17 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 31 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 62 |
ارکان اصلی نظریه
نظریة امامت، از ابتدای تکون تاکنون فراز و نشیبهای فراوانی را پشت سر نهاده و عالمان و متکلمان شیعه در طول تاریخ، قرائتهای مختلفی از آن داشتهاند. لکن یک قرائت خاص همواره رواج و شهرت بیشتری داشته و خصوصاً در عصر حاضر سطرة خود را بر تلقیهای دیگر گسترانده و شکل تفسیر رسمی را پیدا کرده است. ارکان این تلقی خاص به شرح زیر است:
الف) وجود امامان معصوم پس از پیامبر (ص) ضرورت دارد و بر خداوند واجب است برای رهبری و هدایت امت و حفظ شریعت، امامان معصومی را به عنوان جانشینان پیامبر اسلام نصب کند، (اصل وجوب و ضرورت امامت)
ب) خداوند برای دوران پس از پیامبر (ص) دوازده امام معصوم را- که اولین آنها امام علیبنابیطالب و آخرینشان حضرت مهدی (ع) میباشد- به امامت امت نصب نموده است. (نصب الهی امامان دوازدهگانه)
ج) امامان معصوم، به دلیل نصب الهی، عصمت و علم مصون از خطا و اشتباه، بر کلیة امور دینی و دنیوی امت، ریاست دارند و سخن آنها حجت قاطع است. لکن شأن اصلی آنها تفسیر دین و حفظ شریعت است و اگر به دلیل شرایط خاص جامعه، بر مسند قدرت و حکومت نباشند، مقام مرجعیت دین آنها همچنان باقی است.
د) دوازدهمین امام، به دلیل بیلیاقتی مردم و تهدید دستگاه حکومتی و خوف شهادت، به فرمان الهی و تا مدتی نامعلوم، غایب شده است و در آخر الزمان ظهور میکند تا همة دنیا را از ظلم و فقر و فساد و گمراهی نجات دهد.
در این نوشتار میکوشیم تا نشان دهیم که اولاً ادلة ارائه شده برای اثبات نظریة امامت ناتمام است، ثانیاً ناسازگاری درونی، این نظریه را رنج میدهد و ثالثاً شواهد و قرائنی وجود دارد که این نظریه را نقض میکند. از آنجا که متکلمان شیعه، امامت را استمرار نبوت میدانند، مجبور میشویم بحث خود را از فلسفة نبوت آغاز کنیم.
فلسفة نبوت
در بحث فلسفة نبوت، دو سئوال مهم مطرح میشود. نخست آنکه چرا خداوند پیامبران به سوی بشر فرستاده است، دوم آنکه آیا بعثت پیامبران، ضرورت دارد یا اینکه پیامبران، موهبتهای الهی هستند و در ارسال آنها به سوی بشر، وجوب و ضرورتی رد کار نبوده و نیست. پیداست که برای یافتن پاسخ سئوال اول، میتوان به تعالیم پیامبران و کتابهای آسمانی آنها رجوع کرد و فهمید که هدف و غرض خداوند از ارسال رسل چه بوده است. اما در مورد سئوال دوم، کار به این سادگی و آسانی نیست. اگر قائل به وجوب و ضرورت نبوت باشیم، باید با دلیل عقلی و پیشین (بدون استفاده از تعالیم پیامبران) این مدعا را اثبات کنیم.
متکلمان شیعه قائل به وجوب و ضرورت بعثت پیامبران هستند و این ضرورت را مقتضای حکمت الهی و قاعدة لطف میدانند. ما در اینجا از میان ادلة متعددی که در اثبات این مدعا اقامه شده است، دو نمونه را آورده و به نقد و بررسی آنها میپردازیم و معتقدیم که با مبانی ارائه شده در این نقدها، همة ادلة ضرورت نبوت را میتوان نقد کرد.
دلیل اول (مقتضای حکمت الهی)
این دلیل بر مبنای نقصان علم و دانش بشری و عدم کفایت عقل انسان در شناخت راه کمال و سعادت اقامه شده است:
«الف. خدای متعال انسان را برای تکامل اختیاری آفریده است.
ب. تکامل اختیاری درگرو شناخت صحیح راجع به سعادت و شقاوت دنیا و آخرت است.
ج. عقل انسان برای چنین شناختی کفایت نمیکند.
نتیجة این مقدمات این است که حکمت خدای متعال اقتضاء دارد که برای اینکه نقض غرض از خلقت انسان پیش نیاید، خدا راه دیگری (وحی) در اختیار انسان قرار دهد تا از آن راه پی به سعادت دنیا و آخرت ببرد و بتواند کمال اختیاری پیدا کند.[1]»
شبیه همین استدلال، در جای دیگر و با تعابیری متفاوت چنین آمده است:
«1. هدف از آفرینش انسان، حرکت به سوی خدا، بسوی کمال مطلق و تکامل معنوی در تمام ابعاد است.
نتیجه: بعثت پیامبران و نصب امامان معصوم بعد از پیامبر اسلام (ص) ضروری است و در غیر این صورت نقض غرض از جانب خداوند لازم میآید.» [2]
همانطور که بوضوح معلوم است، اینگونه ادله مدلولی نام دارند و در پی اثبات ضرورت وجود پیشوایان معصوم و معلمان آسمانی (اعم از پیامبر یا امام) رد میان مردم هستند. اما خوب است نگاهی انتقادی به مقدمات این دلیل بیندازیم:
بدون اثبات چنین مقدمهای، دلیل مورد بحث (و ادلة مشابه آن) مشتمل بر دور و مصادره به مطلوب میشود. اما با دلیل عقلی و پیشینی و بدون استفاده از تعالیم پیامبران نمیتوان چنین مقدمهای را اثبات کرد. زیرا اگر سخن از سعادت دنیا باشد، پیداست که نیازی به رسولان الهی وجود ندارد و بشر با بکارگیری عقل و دانش و تجربه و با روش آزمون و خطا میتواند به تدریج برای خود دنیایی آباد بسازد و اگر سعادت آخرت نیز مطرح باشد، معلوم است که تعیین شرط آن به عهدة خداوند است.
اگر خداوند بخواهد شرط سعادت آخرت را عمل کردن به احکام عقل و فطرت و اخلاق و وجدان بشری قرار دهد، پیداست که نیاز ضروری به ارسال رسولان الهی احساس نمیکند( زیرا بنا به فرض که مورد قبول متکلمان شیعه نیز هست، عقل قادر به شناخت حسن و قبح اعمال و مصادیق عدل و ظلم است و برای همین حجت باطنی شمرده میشود) و اگر بخواهد سعادت آخرت را در گروی شرایطی قرار دهد که عقل انسان از شناخت آنها عاجز است، لاجرم به طریقی که خود صلاح بداند (مثلاً ارسال پیامبران) آدمیان را با آن شرایط آشنا میکند. بنابراین ما با دو احتمال کاملاً عقلایی روبرو هستیم و همین، ضرورت نبوت را نقض میکند و کار را به عهدة خداوند میگذارد تا او چه تصمیمی بگیرد. اکنون شاید آشکار شده باشد که برای فرار از اتهام «تعیین تکلیف برای خداوند» بایستی پیش فرضها و مقدمات ادلة ضرورت نبوت، به روش عقلی و پیشین اثبات شوند. در غیر اینصورت، تبرئه شدن از این اتهام ناممکن به نظر میرسد. ممکن است بگویید که ما در همة مواردی که پیش از این آمده با دو یا چند احتمال روبرو هستیم که عقل انسان هیچکدام را نمیتواند اثبات کند و یا ترجیح دهد و اتفاقاً به همین دلیل، لازم است پیامبرانی از طرف خداوند مبعوث شوند و به ما بگویند که کدام احتمال، صحیح و مورد نظر خداست تا ما از حیرت و سرگردانی نجات یابیم و تکلیف خود را بدانیم. پاسخ ما این است که حکم عقل (برای خروج از حیرت و معلوم شدن تکلیف) این نیست که باید پیامبرانی مبعوث شوند تا به آدمیان بگویند کدام یک از آن احتمالات صحیح است. آنچه عقل بدان حکم میکند این است که اگر احتمالاتی که لازمة منطقی آنها ارسال رسولان الهی است درست باشد، خداوند حتماً رسولانی را به سوی بشر میفرستد و اگر نفرستد، معلوم میشود که ضرورتی در کار نبوده است. اما این حکم ( که مشتمل بر گزارهای شرطی است) با ادعای ضرورت نبوت فاصلهای ناپیمودنی دارد.
فایل ورد 62 ص
دسته بندی | علوم اجتماعی |
بازدید ها | 5 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 12 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 17 |
((فلسفه تنظیم خانواده : نجات نسل آینده از غرق شدن در اقیانوس آدمهای بی غذا , بی مدرسه, بی خانه, بی کار و بی هدف است))
روزانه 910 هزار نوزاد در دنیا متولد می شود و سالیانه 90 میلیون نفر به جمعیت جهان افزوده می شود. بر اساس پیش بینی های بعمل آمده از سوی دفتر آمار جمعیت واشنگتن که در سال 1993 انجام گرفته جمعیت جهانی در هر 11 سال تقریبا 1میلیارد نفر افزایش می یابد و در سال 2100 یعنی در پایان قرن آینده در سطح 5/12 میلیارد نفر تثبیت شده است.
در کشورهای توسعه یافته فعالیتهای پیگیر سرویس های تنظیم خانواده منجر به کاهش نرخ رشد کل جمعیت از 2/ در سالهای 1960 به 7/1 % در حال حاضر شده است ولی با تمام این تلاشها در اکثر کشورهای توسعه نیافته خانواده ها امکانات و آگاهی کافی برای اقدام به روشهای ضد بارداری را ندارند. و به طور کلی در حال حاضر 300 میلیون زوج در دنیا دسترسی به سرویسهای تنظیم خانواده ندارد.
دستگاه تناسلی مرد: شامل غده پروستات- لوله های منی بر – بیضه- آلت دستگاه تناسلی زن : شامل تخمدان ها لوله های رحم , رحم مهبل و دستگاه تناسلی خارجی می باشد.در حول و حوش روز چهاردهم طبق عادت ماهیانه یک تخمک از یکی از تخمدانها پرتاب می شود و این تخمک وارد لوله های رحم می شود برای اینکه تخمک تبدیل به تخم گردد باید مرد و زن با هم نزدیکی کنند و اسپرم مرد از طریق انزال وارد رحم زن می شود اسپرم خود را به تخمک رسانده و با آن لقاح می کند و تخم بوجود می آید تخم در مخاط رحم جایگزین می شود و پس از گذشت 9 ماه تبدیل به جنین کامل می شود و به دنیا می آید. بشر برای تداوم حیات خود نیاز به تداوم نسل دارد همان چیزی که اصطلاحاً تناسل یا تولید مثل نامیده می شود.
روشهای جراحی جلوگیری از بارداری
بستن لوله ها یا عقیم سازی توسط جراحی پر طرفدارترین شکل پیشگیری از بارداری در میان زوجهای واقع در سنین باروری می باشد.در سال 1987 مطابق با اظهار انجمن داوطلبان بستن لوله به طریق جراحی نزدیک به 976000 عمل بستن لوله در ایالات متحده انجام شده که 66 درصد آنها روی زنان صورت گرفته است.
تا چندین سال اخیر ,بستن لوله در زنان به عنوان یک روش تنظیم خانواده توسط گروههای مختلف اجتماعی محکوم شده بود. برای مثال تا سال 1969 ,کالج آمریکائی متخصص زنان و زایمان توصیه می کرد که هر خانم 30 ساله پیش از بستن لوله ها,باید چهار بچه سالم داشته باشد. حتی امروزه محدودیتهای اعمال شده توسط دولت مرکزی باعث گردیده که نانی که تمکن مالی لازم ندارند از بستن لوله ها بی نصیب بمانند چرا که ممکن است بودجه سازمان ارائه دهنده این خدمات قطع شود. این محدودیتها علاوه بر نسلهای آینده در نظر نردانی که آنها را اعمال کرده و ترویج داده اند هم مسخره بنظر خواهند رسید.
بستن لوله ها در زنان
بیش از 5 میلیون زن در ایالات متحده و در خلال سالهای دهه 1970 تحت عمل جراحی بستن لوله ها قرار گرفتند . از لحاظ پزشکی , این عمل را در حین سزارین انجام می دهند.در زنانی که به صورت واژینال زایمان می کنند, اوایل دوره نفاس زمان دلخواهی برای بستن لوله هاست. لوله های فالوپ به طور مستقیم در زیر دیواره شکم قرار داشته و در دسترس هستند که البته این حالت به مدت چند روز پس از زایمان وجود دارد.
بنابراین انجام عمل جراحی ساده بوده و نیاز به بستری شدن دراز مدت ندارد .وجود تمامی این عوامل باعث می شود که انجام عمل را در این زمان کم خطر تر از هر زمان دیگر بدانیم.
بستن لوله ها بلافاصله پس از زایمان واژینال ,معایبی به دنبال دارد. از آنجا که مادر معمولاً چند زاست ,احتمالاً بدون دریافت بی حسی مناسب برای وارد شدن به حفره صفاق زایمان نموده است.به این دلایل بعضی تمایل دارند که 12 تا 24 ساعت صبر کنند. برای مثال در بیمارستان پارکلند به منظور کاهش دوره اقامت در بیمارستان ,بستن لوله ها در اوایل دوره نفاس در بخش جراحی مامائی و در صبح روز پس از زایمان صوت می گیرد. احتمال ایجاد خونریزی پس از زایمان در زنان چند زا بعد از 12 ساعت نخست پس از زایمان , به مقدار قابل توجهی کاهش می یابد.مسئله دیگر آنکه وضعیت نوزاد را می توان در چند ساعت پس از تولد بصورت دقیق تری تعیین نمود.
حاملگی و تشخیص آن
زایمان در چشم اندازی وسیع
مامایی شاخه ای از طب است که وضع حمل , پیامدها و عوارض آنرا مورد بحث قرار می دهد . بنابراین اساسا" دیدگاه آن متوجه پدیده حاملگی , زایمان و دوران نقاهت پس از زایمان و شرایط طبیعی و غیر طبیعی و اداره صحیح آن می باشد .
در چشم انداز ویسع تر , مامایی تولید مثل یک جمعیت را مد نظر قرار می دهد . مراقبت های صحیح مامایی , سلامت فیزیکی و عقلانی را در بین زوج ها و نوزادان آنها برقرار می کند و تمایلات سالمی را در جهت مسائل جنسی , زندگی خانوادگی و موقعیت خانواده در جامعه بوجود می آورد .
اهداف طب مامایی
هدف متعالی طب مامایی اینست که هر حاملگی از روی میل بوده و در نهایت بوجود مادر و فرزندی سالم ختم شود .
در مامایی تلاش می شود که تعداد زنان و نورادانی که در اثر روند زایمان از بین می روند یا از لحاظ فیزیکی , هوشی و روانی صدمه می بینند به حداقل برساند . بالاخره اینکه طب مامایی عوامل اجتماعی موثر روی تولید را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد .
برای کمک به کاهش تعداد مادران و نوزادانی که در اثر حاملگی و زایمان از بین می روند , این نکته مهم است که از تعداد مرگ و میرها در سال مطلع باشیم .
فایل ورد 17 ص
دسته بندی | حقوق |
بازدید ها | 10 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 108 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 163 |
فهرست مطالب
فصل اول - ضرورت وجود قانون در جامعه
- ضرورت عقلی زندگی اجتماعی بشر
- وجود اختلالات در زندگی اجتماعی
- عدم صلاحیت کافی انسان برای قانونگذاری
- صلاحیت انحصاری خداوند برای قانونگذاری
- نقش انسان در قانون گذاری
1- در قوانین ثابت و پایدار
2- در قوانین متغیر و دائمی
فصل دوم- جایگزینی حقوق بشر بجای قانون اساسی داخلی و فقه
فصل سوم- تاریخچه تدوین کندانسیون رفع تبعیض علیه زنان
فصل چهارم- اشارهای اجمالی به مواد کندانسیون
فصل پنجم- تساوی زن و مرد- شعار محوری کندانسیون
فصل ششم- دیدگاه کندانسیون نسبت به شعار محوری کندانسیون
1- واژهشناسی عدالت
2- مقام زن در جهان بین اسلام
3- تفاوت زن و مرد در قانون خلقت
4- تفاوت زن و مرد در حقوق
5- فلسفه تفاوتهای حقوقی در اسلام
6- نتیجه
فصل اول
ضرورت وجود قانون در جامعه
«برای اثبات ضرورت وجود نظام قانونی در هر جامعه، از دو مقدمه بهره میگیریم:
اول- ضرورت عقلی زندگی اجتماعی بشر
در باب منشا پیدایش جامعه و زندگی اجتماعی در میان فیلسوفان و اندیشمندان اختلاف فراوانی بروز کرده ایت و توافقی صورت نپذیرفته است به اعتقاد ما، هم در پیدایش جامعه و هم در دوام و استمرار آن، عامل طبیعی و غریزی و عامل عقلانی با هم تاثیر داشتهاند، زندگی اجتماعی آن ضرورتی را که برای موریانهها یا زنبوران عسل دارد برای انسانها ندارد. یعنی چنان نیست که انسان نتواند به تنهایی زندگی کند. البته عوامل طبیعی و غریزی در گرایش به زندگی جمع و پیدایش جامعه انسانی تاثیر فراوان دارند اما این تاثیر به حدی نیست که جایی برای آزادی اراده و انتخاب انسان باقی نماند، بنابراین، انسان با اختیار خود زندگی جمعی را بر میگزیند و عامل عقلانی، در گزینش وی دخالت دارد. اگر انسان به تنهایی روزگار بگذراند، همه مصالحش حاصل نمیشود و اگر بعضی از افراد بتوانند بخشی از مصالح خویش را در خودشان تحصیل کنند، باز این کار برای همگان میسر نیست، پس برای این که انسان هر چه بیشتر به کمال خود برسد باید زندگی اجتماعی داشته باشد.
دوم- وجود اختلافات در زندگی اجتماعی
انسان که برای تامین هر چه بیشتر و بهتر مصالح خود به زندگی اجتماعی روی میآورد در اولین مراحل زندگی جمعی با یک مشکل اساسی مواجه میشود که میتواند همه فواید زندگی اجتماعی را از بین ببرد و آن تزاحم خواستهها و درگیری در مورد چگونگی تامین نیازها و بهرهبرداری از مواهب زندگی جمعی است. وجود نیازهای مشترک از یک سو و محدودیت اشیاء و کالاهای مورد نیاز خواه ناخواه به اختلاف میانجامد، اختلاف در این که از فلان شیء چه کسر، چه قدر و چگونه استفاده کند. در چنین شرایطی است که قدرت وجود قانون به منظور تعیین حق و تکلیف انسانها در زندگی اجتماعی اجتناب ناپذیر به نظر میرسد. به همین دلیل است که در ابتداییترین جوامع انسانی نیز ضوابط و مقرراتی هر چند ساده و ابتدایی وجود داشته است و انسانها خود را ملزم به اطاعت از آنها میدانستهاند و تخلف از آنها عواقب سختی را به دنبال داشته است.
سوالی که در مورد ضرورت وجود نظام حقوقی در جوامع انسانی قابل طرح است این است که آیا نمیتوان در حل این مشکل اجتماعی به عقلانیت و مصلحت اندیشی انسان اکتفاء کرد؟ به این معنی که در مورد تزاحم، خود افراد- بر اساس عقل- مصالح کلی خویش را در مییابند و هر کس از مجموع مواهب و نعمتها به اندازهای و به شیوهای بهره میبرد که مصالح عمومی کاملاً تامین شود و تزاحمات (به بهترین وجه) حل و رفع گردد و بنابراین نیازی به مقررات حقوقی نباشد. پاسخ این است که، تاریخ زندگی بشر- از آغاز تاکنون- چنین حل و فصلهای خردمندانه و از روی حسن نیت را نشان نمیدهد و کم و بیش قابل پیشبینی است که در آینده نیز بشر تا این حد به مقتضیات مصالح عمومی تن در نخواهد داد.
از لحاظ نظری نیز نمیتوان پذیرفت که انسان با اتکاء به عقلانیت خود و بدون نیاز به مقررات الزام آور حقوقی بتواند از پدید آمدن اختلافات جلوگیری کند و زندگی اجتماعی آرام و بی دردسری داشته باشد.
گوناگونی انسانها د ربرخورداری از انگیزههای نوع دوست و خیرخواهی و حق جویی و نیز در درجه شناخت و معرفت، مانع از آن است که انسانها در زندگی اجتماعی به گونهای رفتار کنند که هیچ گونه نزاع و درگیری بین آنها پدید نیاید و هر انسانی بتواند به اهداف مورد نظر خود در زندگی اجتماعی نایل شود.
بنابراین به دلیل این که همه مردم به یک اندازه انگیزههای حق طلبانه ندارند و میزان شناختهای آنان نیز با یکدیگر متفاوت است. طبعاً تزاحمات به اختلافات منجر خواهد شد و از این رو وجود قانون و مقررات اجتماعی الزامی و مورد حمایت دولت ضرورت خواهد شد. چرا که آن دسته از قواعد اخلاقی که همه مردم، کم و بیش آنها را درک کرده و پذیرفته باشند برای حل مشکلات ریز و درشت اجتماعی کفایت نمیکند.
علاوه بر آن که تعداد این قواعد کلی، بسیار اندک بوده و در بیشتر مسائل اخلاقی هم چون و چرای فراوان وجود دارد.[1]
سوال مهمی در اینجا بوجود میآید اینست که این قوانین را چه کسی باید و صلاحیت دارد که وضع کند؟
اولین پاسخی که به ذهن میآید، خود انسان است، انسانها میتوانند برای روابط بین یکدیگر برنامهریزی کرده و قوانین مناسبی ارائه دهند. برای رسیدن به پاسخ مناسب ابتدا لازم است صلاحیت انسان برای قانونگذاری بررسی شود.
«ادیان الهی قائل هستند: تشریح و قانون گذاری باید از سوی کسی انجام بگیرد که آفرینش و تکوین، از سوی او انجام گرفته است»[2]. برای اثبات این مدعا بایستی عدم صلاحیت انسان جهت قانونگذاری ثابت شود.
الف) عدم صلاحیت کافی انسان برای قانونگذاری
دلایل این مدعا از این قرار است:
1- انسان چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی، صلاحیت علمی لازم و کافی را برای قانونگذاری قانونی که سعادت جاوید انسان را تامین کند ندارد، چرا که وضع و یا کشف چنین قانونی مبنی بر یک انسان شناسی کامل و شناخت جایگاه انسان در جهان هستی است. و پر واضح است که «انسان» هنوز بزرگترین مسئله و مجهول بشریت است، بشری که به «موجود ناشناخته» لقب گرفته است.
2- انسان قانون گذار، چه به صورت فردی و چه جمعی، همواره در معرض این لغزش و یا اتهام است که در عمل قانونگذاری منافع خود و وابستگاه خود را در نظر گرفته باشد و به همین جهت، قوانین موضوعه او از قدرت نفوذ و مقبولیت همگانی برخوردار نیست.
3- حتی اگر از دو مطلب فوق چشمپوشی کنیم و انسان را دارای علم و صلاحیت اخلاقی لازم و کافی بدانیم، از هم از جهت دیگری فاقد صلاحیت لازم برای قانونگذاری است. چرا که غیر از دو آفت جهل و خودخواهی، آفت سومی نیز وجود دارد که از آن گریزی نیست و آن آفت، غفلت، خطا و نیسان است. انسان عالم هم در بسیاری از موارد به دلیل غفلت یا نسیان دچار خطا میشود و به همین جهت نمیتوان بر قانونگذاری او به طور کلی مهر صحت نهاد.
4- قانون از هر نگاهی، بالاخره دستور رفتار اجتماعی انسان است، و پر واضح است تا این دستور از جانب مقامی والا و بالا صادر نگردد.
و پر واضح است تا این دستور از جانب مقامی والا و بالا صادر نگردد، قدرت نفوذ و الزام نخواهد داشت، مگر آن که با قواست انسان موافق باشد. و البته قانون همیشه چنین نیست و در بسیاری از موارد برای انسان محدودیت و تکلیف میآفریند چیزی که موافق میل بسیاری از افراد نیست. در چنین مواردی چون قانون گذاران، هیچ برتری و تفوق ذاتی بر قانون پذیران ندارند، قوانین موضوعه آنان از مقبولیت و نفوذ بیبهره خواهد ماند.
ب: صلاحیت انحصاری خداوند
از آنچه گذشت، دلیل انحصار حق قانونگذاری به خداوند- که از لوازم اعتقاد به توحید است- به خوبی روشن میشود. چرا که:
اولا: خداوند به همه حقایق آشکار و پنهان عالم و آدم و سعادت و شما دست انسان و برنامههای لازم برای کمال او آگاه است و هیچ کس جز او از چنین علمی برخوردار نیست.
ثانیاً: خداوند، خود از ملل و اعتبار قوانین هیچ سود و زیانی نمیبرد و تنها بر اساس لطفش نسبت به بندگان و در جهت رشد و تعالی انسان به وضع قانون پرداخته و آنها را از طریق ارسال و سل و انزال کتب به انسان ابلاغ فرموده است. پس به هیچ وجه شائبه و منفعت طلبی و خود خواهی نسبت به قانونگذار وجود ندارد.
ثالثاً: خطا و غفلت و نسیان هرگز به ساحت قدس ربوبی راه ندارد.
رابعاً: تفوق و برتری ذاتی تکوینی و تشریحی خداوند بر همه انسانها، اعم از موافق قانون یا مخالف آن، روشن است بنابراین، دستور او اگر چه مخالف خواستم و مانع فرد یا گروهی هم باشد. همچنان نافذ خواهد بود، چرا که همه خود را محکوم اراده او میدانند.
بنابراین تنها خداوند است که اولاً قدرت بر قانونگذاری دارد ثانیاً حق قانون گذاری دارد و جز او کس دیگری نمیتواند و نه حق دارد، به این کار دست بزند، مگر آنکه او اجازه دهد.
ج: نقش انسان در قانونگذاری
انحصار حق قانونگذاری به خداوند و ناشر شدن مشروعیت نظام حقوقی از اراده الهی به معنای نفی مطلق نقش انسان در قانونگذاری نیست. بلکه ممکن است خداوند متعال، خود به افرادی محدود و در قلمروهایی محدود، حق قانونگذاری را تفویض نماید. در این گونه موارد انسان- خلافتاً نه اصالتاً- حق قانونگذاری خواهد داشت و به دلیل خلافتی بودن این حق قانونگذاری، طبعاً انسان تا آن جا حق قانون گذاری دارد که در چارچوب اجازه خداوند و موافق با قوانین او باشد. به هر حال نقش انسان در قانون گذاری به صور مختلفی قابل تحقق است:
1- نقش انسان در قانونگذاری قوانین ثابت و پایدار
قوانین و قواعد حقوقی اسلام، اعتباراتی است مبتنی بر واقعیات و این واقعیات خود واجد ابعاد گوناگون دنیوی و اخروی، مادی و معنوی فردی و اجتماعی و بالاخره ثابت و متغیر میباشد. بر این اساس، بدیهی است که واگذاری حق قانونگذاری به انسان، در ابعاد آن جهانی، ثابت و جاوید به دلیل عدم اطلاع و علم بشر منطقی به نظر نمیرسد. و به همین جهت هم هست که در نظام حقوقی اسلام، برای وضع این دسته از قوانین، که خارج از حیطه علم بشری است، به انسان عادی اجازه قانونگذاری داده شده است و تنها در مواردی به پیامبر گرامی اسلام (ص) و نیز ائمه (ع) جاده داده شده است. دلیل منطقی بودن این استثناء هم رابطه خاصی است که بین این بزرگواران و خداوند وجود دارد که در پرتو آن از مقام عصمت و علم مافوق بشری برخوردار گردیدهاند. به همین جهت است که دستورات و اوامر ثابت صادره از جانب پیامبر و ائمه معصومین، همانند اوامر الهی، به عنوان قانون ثابت اسلام تلقی میشود. خداوند متعال در قرآن کریم، صریحاً فرمان میدهد که باید مسلمانان هر آنچه را که پیامبر به آنها دستور میدهد بپذیرند.[3] و او را الگوی مردم قرار میدهد.[4]
که بر اساس رفتار او، رفتار خود را تنظیم نمایند.
پیامبر گرامی اسلام هم به موجب روایات قراوان- از جمله حدیث معروف و متواتر ثقلین، ائمه معصومین را به جای خویش در کنار قرآن معرفی کرده است.
به غیر از دو مورد استثنایی یاد شده[5]
هیچ انسانی حق قانونگذاری ندارد بلکه نقش انسان، صرفاً کشف اراده الهی است و نه جعل و وضع قانون، بنابراین به صورت قاعده کلی میتوان چنین نتیجه گرفت که نسبت به قوانین ثابت و پایدار انسان حق قانون گذاری ندارد، بلکه وظیفه کشش قانون الهی را دارد، کشفی مضبط و روشمند که علم اصول الفقه بیانگر چگونگی آن است.
2- نقش انسان در قانونگذاری قوانین متغیر و غیر دائمی
از آن جا که وضع قانون ثابت نوبت به موضوعات متحول و متغیر منطقی به نظر نمیرسد و وضع قوانین گوناگون هم برای همه موضوعات متغیر امکان پذیر نیست، اختیار وضع قانون در این موارد به انسان واگذار شده است. به این معنی که دولت اسلامی مشروع، در این موارد حق دارد که متناسب با موضوع و در راستای فلسفه اصلی احکام الهی، به وضع قانون مبادرت ورزد. این نوع احکام را که دولت اسلامی در هنگام خلاء قانون ثابت وضع میکند، احکام حکومتی و یا احکام سلطانیه مینامند. بنابراین، احکام حکومتی آن دسته از قوانین اسلام و مقررات حقوقی است که از ویژگی ثبات برخوردار نبوده و در جایی که نص قانونی وجود نداشته باشد، توسط دولت اسلامی وضع میگردد.
این نوع از قواعد، بر حسب مورد، ممکن است مستقیماً توسط شخص خاکم و یا افراد و یا نهادهایی که از طرف او ماذون هستند مانند هیئت دولت، پارلمان … وضع شود.[6]
فصل دوم
جایگزینی حقوق بشر بجای قانون اساسی داخلی و فقه
بدون شک منظور از این سوال، جایگزین حقوق بشر در مواردی است که به یکی از موضوعات قانون اساسی و یا فقه مربوط میشود احیاناً با آنها تعارض دارد، وگرنه واضح است که حقوق بشر جهانی در تمام موارد قابلیت این جایگزینی را ندارد زیرا موضوعاتی که در قانون اساسی و فقه مورد بحث قرار گرفته/ بسیار وسیعتر از موضوعاتی است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر مطرح شده است، مثلاً هیچگاه ساختار قوای سه گانه (مقننه، مجریه و قضائیه) و چگونگی ارتباط آنها را با یکدیگر در اعلامیه جهانی حقوق بشر نمیتوان یافت در حالی که این مسایل در قانون اساسی مورد بررسی شده است. همچنین احکام مربوط به معاملات و عبادات دراعلامیه جهانی حقوق بشر بیان نشده است. در حالی که به تفصیل در فقه آمده است. واضح است که در چنین مواردی نمیتوان از جایگزینی حقوق بشر در این مورد با خلا مواجه است.
پس باید سوال فوق را چنین مطرح کرد که در موارد تغایر یا تعارض حقوق بشر با قانون اسای و فقه، آیا میتوان اعلامیه جهانی حقوق بشر را مقدم دانست؟ بعضی به این سوال، پاسخ مثبت دادهاند و دلیل آن را چنین بیان کردهاند که اعلامیه جهانی حقوق بشر حاصل عقل جمعی و فرد بینالمللی است.
این پاسخ از جهاتی قابل فاقشه است:
1- نمیتوان با قاطعیت اعلامیه جهانی حقوق بشر را درست و رد عقل جمعی انسانها دانست چرا که در کنار آن، شاهد اعلامیه اسلامی حقوق بشر هستیم که توسط دولتهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی در بیست و پنج ماده تنظیم شده و در اصول مبنایی خود با اعلامیه جهانی حقوق بشر تفاوتهایی دارد، چرا که بر پایه توحید و اعتقاد به حقانیت دین اسلام تدوین شده است در حالی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر نه از توحید سخنی به میان آمده و نه از حقانیت دین اسلام.بلکه در ماده هجده این اعلامیه، تمامی مذاهب و عقاید در یک درجه از اعتبار و ارزش دانسته شدهاند که بدون شک مخالف اصول و قطعی پذیرفته شده در دین اسلام است. در قرآن کریم میفرماید: «ان الدین عندالله الاسلام همانا دین در نزد خداوند تنها اسلام است. ال عمران/19
و نیز میفرماید: و من تبع غیرالاسلام دنیا فلن یعمل منه و هو فی الاخره من الخاسرین هر کس دین دیگری غیر از اسلام بجوید و برگزیند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرتاز زیانکاران خواهد بود. آل عمران/85 ارزش یکسان ادیان مخالف دستاوردهای عقل قطعی بشر نیز هست زیرا میدانیم دین اسلام بر ادله خوشه ناپذیر عقلی استوار بوده و اصولاً حقانیت این دین از راه عقل اثبات میشود که از راه نقل:
به این ترتیب چگونه میتوان آنچه را که قدرتهای پیروز جنگ دوم جهانی در اعلامیه حقوق بشر آوردهاند دستاورد عقل جمعی بشر دانست؟ و آنچه را که خردمندان و عقلای دول اسلامی تنظیم کردهاند، دستاورد عقل بشری به شمار نیاورد؟
آنان که از علم حقوق اطلاع دارند به خوبی میدانند که دو مکتب حقوقی رایج در میان کشورهای غربی یعنی مکتب حقوق رومی- ژرمنی و مکتب حقوق Comen law بر مبانی و اصولی استوار هستند که یکی از آنها پارهای از عقاید مسیحیت و دیگری افکار آزادی خواهانه حکیمان قرن هجدهم و نوزدهم اروپاست و البته مبانی دیگر نیز وجود دارد. بدون شک حقوق بشری که توسط طرفداران این مکاتب حقوقی تدوین شده است متاثر از همین مبانی است اکنون آیا صحیح است که چنین حقوق بشری را دستاورد عقل جمعی انسانها بدانیم آیا اگر در جنگ جهانی دوم متحدین بر متفقین پیروز میشدند و حقوق بشر به سبک و سیاق دیگری تدوین میشد، باز هم میتوانیم آن را دستاورد عقل بشری به شمار آوریم.
حقیقت آن است که یکی از شگردهای تبلیغاتی کشورهای قدرتمند جهان آن است که اعتقادات خود را به عنوان حاصل عقل بشری وانمود میکنند و از این طریق مخالف خود را مخالف با عقل میشمارند. عجیب تر و ناگواتر آن که بعضی مردم مشرق زمین نیز که احیاناً برخوردار از پارهای عناوین علمی هستند بر این ادعای باطل صحه میگذارند.
2-با صرف نظر از نسبت بین اعلامیه حقوق بشر و قانون اساسی کشورها و از جمله ایران، نمیتوان تقدم اعلامیه مزبور را بر فقه پذیرفت، چرا که فقه اسلامی بر مبانی استوار کتاب و سنت و اجماع و عقل بنا نهاده شده است.
یعنی علاوه بر این که دستاوردهای قطعی عقل به عنوان یکی از منابع شرع پذیرفته شده وحی نیز به کمک عقل آمده و کاستیهای او را جبران کرده است. یعنی خداوند خالق انسان که نعمت عقل را به وی ارزانی داشته و از تواناییهای عقل انسان کمال آگاهی را دارد، از آنجا که میداند عقل در محدوده کلیات، اظهار نظر میکند و در امور جزئی و تشخیص مصادیق با شکل مواجه میشود، وحی را به کمک عقل فرستاده است تا نقصان آن را برطرف کند. واضح است که دینی که بر پایه عقل روحی استوار است بر عقیده و مکتبی که فقط بر پایه دستاوردهای عقلی بنا نهاده شده است، ترجیح دارد و بر آن مقدم خواهد بود. البته این سخن طبق این فرض است که مبتنی بودن حقوق بشر را بر پایه دستاوردهای عقلی بپذیریم اما، چنان که گفتیم، حقیقت است که اعلامیه جهانی حقوق بشر را نمیتوان حاصل عقل جمعی بشر دانست.
اما در خصوص قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران باید به این نکته توجه داشت که قانون اساسی بر گرفته از فقه اسلامی است و بنابراین همچون فقه بر پایه عقل و وحی استوار است. چنان که میدانیم در اصل چهارم این قانون تصریح شده است که کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها برباید بر اساس موازین اسلامی باشد.
دکتر محمدجواد ارسطا- همشهری- 2/2/83 خردنامه
فصل سوم
تاریخچه تدوین کندانسیون
کندانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان مجموعهای است از همه استانداردهای حقوق زنان که توسط سازمان ملل متحد در طی سالهای 1945 تا 1979 میلادی به تدریج شناسایی و تعیین شدهاند و در تاریخ 18 دسامبر سال 79 توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب گردید.
اولین توافق بینالمللی در مورد برابر جنسیتی به عنوان یک حق اساسی بشر در منشور سازمان ملل عنوان شد.[7] در طی نیم قرن بعد سازمان ملل متحد به عنوان تعیین کننده استانداردهای جهانی تلاش نمود تا استراتژیها، استانداردها برنامهها و اهداف مشترک جهانی را برای تعیین موقعیت زنان ارائه نماید.
تاسیس کمیسیون مقام زن[8] (1945) و تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر 1948 اولین گامهای اساسی در این مسیر بودهاند.
در طی سادهای 2-1945 بیشترین تلاش در جهت تحکیم برابری حقوقی زنان صورت گرفت. اولین سندی که مجمع عمومی در این زمینه تدوین نمود، «کندانسیون حقوق سیاسی زنان»[9] بود که ابتدا در سال 1948 از طرف «کمیسیون زنان قاره آمریکا»[10] طرح و تصویب شده بود. در واقع در این مقطع زمانی، مسائل و مشکلات زنان با توجه به آنچه در آمریکا و اروپا میگذشت مطرح میشد و برابری حقوقی به خصوص حقوق مدنی و سیاسی مهمترین معضل آنان شناخته شده بود در سال 1963 مجمع عمومی سازمان ملل متحد از «کمیسیون مقام زن» درخواست نمود تا پیشنویس، «اعلامیه رفع تبعیض علیه زنان»[11] را تهیه نماد. این اعلامیه که در سال 1967 توسط مجمع عمومی تصویب گردید، شامل 11 ماده بود و تبعیض علیه زنان را یک بیعدالتی اساسی نامید و ضمن ناهماهنگ خواندن آن با رفاه خانواده و جامعه، خواهان یک مجموعه قوانین جدید برای پایان دادن به تبعیض علیه زنان گردید.
در این اعلامیه تاکید شده بود که «همه زنان باید از حمایت کامل تحت قانون برخوردار شوند.
در سال 1975 اولین کنفرانس جهانی زنان (مکزیکوسیتی) از سازمان ملل خواست که مصرانه کشورها را متعهد به پذیرش و اجرای یک کندانسیون رفع تبعیض علیه زنان بنماید.[12]
و بالاخره در سال 1979 «کندانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان»[13] توسط مجمع عمومی اعلام گردید تا از تاریخ سوم سپتامبر 1981 به اجرا درآید.
در دهه 1985-1976 که به نام دهه «سازمان ملل برای زنان» نامیده شد، فعالیتهای بینالمللی برای پیشرفت زنان وارد مرحله جدیدی گردید. تا نیمه دهه 70 به مشکلات زنان در چارچوب نیاز به توسعه نگریسته میشد. در طی سه کنفرانس جهانی زن که در مکزیکوسیتی (1975) کپنهاک (1980) و نایروبی (1985) برگزار گردید، دیدگاه جدیدی معرفی شد که زنان را به عنوان عامل توسعه» در تمامی فرآیند توسعه شناسایی مینمود. اساس این دیدگاه آن بود که بر اساس ارزیابیها و آمارهای گردآوری شده، برابری و حقوق زنان مسائل جدا و مستقلی نیستند. بلکه عوامل مهمی در رفاه جوامع در سراسر جهان هستند.
«کندانسیون رفع هر گونه اشکال تبعیض علیه زنان» و «استراتژیهای آیندهنگر نایروبی برای پیشرفت زنان»[14] (1985) را میتوان حاصل مستقیم فعالیتهای این دهه شناخت که معتبرترین معیارهای بینالمللی برای رفاه زنان شناخته شدهاند.
دهه 1995-1985 شاهد تلاشهای سازمان ملل در جهت ادغام امور و مسائل مربوط به زنان در تمامی فعالیتهای و برنامههای مراکز و آژانسهای وابسته به سازمان بوده است.
در طی این دهه، سازمان ملل و مراکز وابسته آن اسناد دیگری را تصویب نمودهاند که با تبعیت از کندانسیون فوق طرح شدهاند، به عنوان مثال «کندانسیون کارگران با مسئولیتهای خانوادگی»[15] توسط «دفتر بینالمللی و کار» تدابیر اتخاذ گردیده که به شرح چگونگی قوانین مربوط به رفع تبعیض در اشتغال کارگران متاهل میپردازد.
در سال 1987 شورای اجتماعی و اقتصادی سازمان ملل، برنامه کار دراز مدت را که توسط «کمیسیون مقام زن» ارائه شده بود برای تعیین اولویتها در اجرای «استراتژیهای آیندهنگر نایروبی برای پیشرفت زنان» تصویب نمود.
کمیته رفع تبعیض علیه زنان[16] (GEDAW) نیز در ژانویه 1992 ضمن اتخاذ «توصیه عمومی 19» در مورد خشونت علیه زنان اعلام نمود که مسئله خشونت علیه زنان به اکثر موارد «کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان» مربوط میشود.
در سال (1993) مجمع عمومی در قطعنامه 104/48 «اعلامیه رفع خشونت علیه زنان» را تایید نمود. این اعلامیه هر گونه عملی که موجب صدمات فیزیکی، جنسی، روانی یا باعث رنج زنان شود، خواه در خانواده یا جامعه یا توسط دولت اعمال شود را محکوم نموده و از دولتها میخواهد که آداب،رسوم یا ملاحظات مذهبی را بهانه قرار از تعهدات خود برای رفع خشونت علیه زنان قرار ندهند.
در مارس 1994 «کمیسیون حقوق بشر»[17] سازمان ملل یک «گزارشگر ویژه»[18] برای گردآوری اطلاعات در مورد خشونت علیه زنان تعیین نمود، تا اقداماتی را برای رفع خشونت مزبور در سطح ملی، منطقهای و بینالمللی به جا آورده.
در مارس 1995 به مناسبت روز جهانی زن «پطرس غالی» دبیرکلی سازمان ملل متحد به کشورهای عضو پیشنهاد داد که «اعلامیه رفع خشونت علیه زنان» در یک قالب تعهدآور مجدداً نوشته شود.
و بالاخره در سپتامبر 1995 چهارمین کنفرانس جهانی زن در پکن برگزار شد و ضمن اعلام مجدد اعتبار پایدار دوسند «کندانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان» و «استراتژیهای آیندهنگر نایروبی برای پیشرفت زنان تا سال 2000» سند جدیدی را ارائه داد که ضمن بر شمردن موانع اجرای دو سند قبلی، با ارائه رهنمود دقیقی برای دولتها، مراکز بینالمللی و سازمانهای غیر دولتی، چگونگی اجرای موفق «استراتژیهای نایروبی» و «کندانسیون» را به تفصیل تدوین نموده است.[19]
اجرای کندانسیون رفع همه اشکال تبعیض علیه زنان به عمده کمیته رفع تبعیضات علیه زنان (CEDAW) میباشد[20] این کمیته شامل بیست و سه کارشناس است که از طرف دول عضو کاندید انتخاب میشود. دول عضو هر چهار سال یکبار گزارش به کمیته تسلیم میکنند که حاوی اقداماتی است که در ارتباط با اجرای مواد این کندانسیون به عمل میآید.
اعضای کمیته با نمایندگان دول در مورد این گزارشها طی اجلاس سالانه به بحث میپردازند تا زمینههای فعالیت گستردهتر هر کشور را بررسی کنند.
هم اکنون کندانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان بعد از تصدیق بیستمین کشور در سوم سپتامبر 1981 به عنوان معاهده بین المللی به اجرا درآمد.
فصل چهارم:
اشارهای اجمالی به مواد کندانسیون متن کندانسیون
رفع هر گونه تبعیض علیه زنان مشتمل بر یک مقدمه، شش بخش و سی ماده میباشد.
در مقدمه کندانسیون اشاره شده که «تبعیض علیه زنان به صورت گسترده و دامنهدار ادامه دارد» و تاکید مینماید که این تبعیض ناقص اصول برابری حقوق و احترام به انسان و کرامت انسانی اوست.
بنابراین ضمن تعریف تبعیض، دولتها را ترغیب میکند که حقوق افراد را بدون هیچگونه تمایز جنسی، محترم شمارند و متعهدشان میسازد که با اتخاذ تدابیر مناسب از جمله، وضع و تصویب قانون و حمایت قانونی و نیز خودداری از انجام هر گونه عمل یا رفتار تبعیضآمیز تحقق این تساوی در برابر قانون و به طور کلی تساوی حقوقی را تضمین نماید.
در پنج بند نخست مقدمه، به سابقه اسناد مورد توافق اعضای سازمان ملل متحد اشاره شده است در ادامه مقدمه بندهای 6 تا 15 بر نکات زیر تاکید دارد:
- نگرانی از گسترش تبعیض علیه زنان
- یادآوری نقش تبعیض به عنوان مانع مساوات و گسترش سعادت جامعه و خانواده
- نگرانی از فقر و تنگدستی و دسترسی کم به غذا، بهداشت، آموزش و اشتغال و …
- اعتقاد به نفش نطام نوین اقتصادی در تحقق برابری زنان ومردان
- تاکید بر ریشه کن کردن آپارتاید جهت تحقق حقوق زن و مرد
- تاکید تحکیم صلح و امنیت بینالمللی جهت دستیابی به مساوات
- اعتقاد به لزوم شرکت یکپارچه زنان در توسعه کشور
- اعتقاد به نقش زن در رفاه- اهمیت مادری، تقسیم مسئولیت بین زن و مرد
- ضرورت تغییر در نقشهای کلیشهای و سنتی مردان و زنان
- اتخاذ اقدامات ضروری برای رفع تبعیض کندانسیون باری ایجاد تساوی واقعی میان زن و مرد برنامه اجرایی را ارائه میدهد و به طور کلی سه بعد حقوق زن را در نظر میگیرد.
«حقوق مدنی و وضع حقوقی زن، تولید مثل بشری و نقش زن در آن، اثر عوامل فرهنگی در روابط زن و مرد»
در زمینه حقوق مدنی، مشارکت سیاسی و اجتماعی زن در عرصه داخلی و بینالمللی مورد حکم قرار گرفته است (مواد 7 و 8) به تابعیت زن شوهر دار جدای از وضع نکاح او توجه شده و نیز در کندانسیون تابعیت زن شوهر دار ملاک حکم قرار گرفته است (ماده 9)
حقوق زن و تساوی حقوق او با ورود در زمینه آموزشی، استخدام فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی در مواد (10و 11و12) تصریح شده است. به برابری کامل زن در زمینه حقوق مدنی و فعالیتهای وی در ماده 15 تاکید شده و در این ماده از دولتها خواسته شده که هر سند یا قراردادی که از اهلیت حقوقی زن میکاهد را باطل و بی اثر شناسد کندانسیون در ماده 16 به مسئله نکاح «در روابط خانوادگی» پرداخته است و حق مساوی زن و مرد را در زمینه انتخاب همسر، حقوق شخصی و تسلط بر اموال را تایید میکند.
در این ماده «حق تولید نسل زن» مد نظر قرار گرفته است و با پذیرش این اصل که مادر شدن وظیفهای اجتماعی است، قائل به برقراری مقررات حمایتی از زن در هنگام بارداری و بارور شدن و انجام وظایف مادری میشود. حمایتی که هم باید در چارچوب خانواده از طریق مشارکت مرد در مسئولیتها و انجام وظایف مادری محقق شود و هم در عرصة اجتماع با تراهم آوردن تسهیلات لازم از سوی دولت، حمایتهای ویژهای که نباید تبعیضآمیز تلقی شوند (ماده 4) و از همه مهمتر این که دولتها موظف شدهاند «قانون خانواده» را به صورتی اصطلاح کنند که حق زن را در زمینه تعیین تعداد فرزندان و فاصله سنی میان آنها تضمین نماید.
فایل ورد 163 ص
دسته بندی | معارف اسلامی |
بازدید ها | 9 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 18 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 18 |
پیوند تعزیه با اسطوره و آیین
بحث و گفتگو درباره خاستگاه تعزیه و زمان پیدایی تعزیه خوانی در جامعه ایران، دو موضوع بسیار مهم در تاریخ تعزیه پژوهی بوده است. پژوهشگرانی که در زمینه تعزیه و تعزیه خوانی بررسی و تحقیق کرده اند در مورد اصل و منشأ و تاریخ پیدایی تعیه خوانی نظرهایی گاه مشابه و گاه متفاوت با یکدیگر ارائه داده اند. هیچ یک از تعزیه پژوهان نیز در پژوهش های خود در زمینه خاستگاه و پیدایی تعزیه خوانی به یک نتیجه و نظر دقیق و قطعی نرسیده اند و همچنان راه جست و جو و تحقیق درباره این مقوله گشوده مانده است.
در سرزمین های کهن جهان، بیشتر نمایش های کلاسیک رشته پیوندی با نمایش های آیینی و ریشه در اسطوره ها، افسانه ها، عقاید و باورها و به طور کلی فرهنگ عامه مردم داشته اند. مثلاً، آیین نیایش و بزرگداشت دیونیسوس[1]، یا باکوس[2]، خدای تاکستان ها و باروری و شور و جذبه عارفانه، بن مایه نمایش های کلاسیک تراژدی و کمدی یونانی بوده اند. ترائوره[3] (بی تا: 33) با اشاره به این موضوع و استناد به عقیده برخی نویسندگان درباره شکل گرفتن تراژدی و کمدی هجو آمیز یونان بر اساس آیین های سری دیونیسوسی و مراسمی که به افتخار باکوس برپا می شده است، می نویسد: «نمایش های آتن، حتی پس از شناخته شدن به عنوان آثار ادبی و جدایی از مذهب، برای مدتی طولانی بخشی از مراسم جشن و سرور بوده اند».
ایرانیان شیعه نیزبه یقین در ساختن تعزیه و به نمایش درآوردن واقعه های کربلا و حدیث مصائب سیدالشهدا به سنت نمایش های آیینی ایرانیان قدیم و شیوه اجرای مناسبک و آیین های نیاکان خود و پاره ای از عناصر اسطوره ای و حماسی سازنده نمایش های آیینی نظر داشته و از آنها بهره گرفته اند. یکی از نویسندگان مصری مینویسد که ایرانیان با پیش زمینه هنر تیاتر که در جامعه داشتند، توانستند از شهادت امام حسین (ع) و اصحابش درام های مذهبی بیافرینند، در صورتی که عرب ها هیچ گاه به این اندیشه نیفتادند که از این وقایع بهره بگیرند، زیرا در میانشان هنر نمایش، سنت نبود (ابوالنقه، 69:1367).
نمایش «مصایب میترا» و «سوگ سیاوش» در ایران به احتمال قوی خاستگاه یا اصلی ترین نمونه از آیین های زمینه ساز نمایش «مصایب امام حسین» و وقایع کربلا بوده و این دو آیین در شکل گیری تعزیه خوانی تأثیر داشته اند.
ایرانیاین مهرپرست به هنگام برگزاری مناسک آیین خود، واقعه «مصایب میترا» را نیز به نمایش درآورده اند. در این نمایش چند تن از نقش آفرینان صورتک هایی بر جهره خود می زدند و روی سکویی که پیروان آیین مهری برای نیایش های مذهبی ساخته بودند، می رفتند و همراه نیایش، واقعه مصایب مهر را نشان می دادند (رضوانی: 167:1357).
در سال مرگ سیاوش، مردم بخارا همراه آیین سوگواری سیاوش شهادت او را نمایش می دادند. در این نمایش، شبیه سیاوش را می ساختند و در عماری یا محملی میگذاشتند. این عماری یا محمل که چهار سویش باز بود روی دوش می گرفتند و مویه کنان و سینه زنان در گذرگاه ها می گرداندند.
برخی از پژوهشگران، عناصری از اساطیر بین النهرینی، آناتولیایی و مصری را نیز در شکل دادن به آیین نمایشی تعزیه مؤثر دانسته و اسطوره تموز، رب النوع جوان بین النهرین را یکی از نمونه های تأثیرگذار بر تعزیه یاد کرده اند (یار شاطر، 135:1367).
برخی دیگر مسایب حضرت مسیح و شخصیت های افسانه ای و تاریخی دیگر در فرهنگ و سنت های هند و اروپا و سامی را در شکل گیری آیین تعزیه خوانی مؤثر میدانند. (بیمن، 30:1979).
پایگاه تکوین تعزیه خوانی
تعزیه خوانی بیرون از حوزه مسجد و منبر و حیطه عمل و نفوذ دستگاه رسمی مذهب و دور از نظر و رأی جامعه روحانیت و در میان توده مردم دیندار و متعصب کوچه و بازار تکوین یافت و شکل گرفت. در آغاز، بسیاری از فقیهان سنت گرا با شبیه و تشبیه و تعزیه خوانی مخالفت می کردند و به لباس معصومان درآمدن و در نقش آنان ظاهر شدن و شبیه درآوردن های مذهبی را گناه و اهانت به ساحت مقدس ائمه اطهار می دانستند. این گروه روحان معتقد بودند که نباید به قصد عزاداری برای سیدالشهداء و اهل بیت و یاران او، و برا انجام دادن هر کار ثواب یا مستحب به کاری ناشایست و حرام دست زد. مثلاً، حاج زین العابدین کرمانی در رساله هفتاد مسأله، لازمه «شبیه به اهل بیت» را «علاوه بر جسارت و سوء ادب» به انبیاء و اولیاء، «تشبیه مردان به زنان» می دانست و میگفت این کار «در شرع مذموم است» (ستاری، 32:1370 حاشیه).
پس از اینکه تعزیه خوانی در جامعه ایران جا افتاد و علاقه توده مردم دیندار شیعه را به سوی خود کشانید، روحانیان سنت گرا با مشاهده شور و هیجان مردم به حضور در مجالس تعزیه خوانی، و دریافت شدید نمایش مصایب ائمه بر عامه مردم و نزدیک کردن بیش از پیش مردم به مذهب و دستگاه مذهبی، دست از مخالفت با تعزیه خوانی کشدیند و رفته رفته به پذیرش آن تن در دادند و اجرای تعزیه را با رعایت شرایطی مجاز و مشروع دانستند.
سوگواری های شیعان بغداد در سده 4 ق را می توان آغازی ترین شکل پیدایی نمایش مصایب حضرت سیدالشهداء، امام حسین (ع) به شمار آورد. بنابر گزارش هایی که از جغرافی نویسان و تاریخ نویسان اسلامی درباره وقایع سال 352 ق در دست است، به دستور و تشویق معزالدوله دیلمی شیعیان در روز عاشورا با بستن بازارها و تعطیل کا و خرید و فروش گرد هم می آمدند و در نمایشی حزن انگیز به سوگواری می پرداختند. در این روز خیمه هایی در بازارها برپا می کردند و پلاس از خیمه ها و دکان های خود می آویختند و زنان موی سر را پریشان و صورت های خود را سیاه می کردند و در کوچه ها راه می افتادند و مویه کنان نوحه سرایی می کردند و به سر و روی خود میزدند (به نقل از فهیمی، 466:1357-467).
مهمتر از نمایش های سوگ شیعیان، اشاره ابن اثیر در الکامل به واقعه ای نمایشی در وقایع سال 363 ق است. او می نویسد مردم سنی محله سوق الطعام بغداد گرد آمده بودند، گروهی از آنان زنی را شبیه عایشه ساخته و بر شتری سوار کرده بودند و همراه دو تن شبیه طلحه و زبیر با گروهی دیگر که آنها را اصحاب علی بن ابی طالب مینامیدند، جنگی به ظاهر در میان خود ترتیب داده بودند. فقیه برگزاری این نمایش را که در واقع نمایش جنگ جمل بود، در مقام معارضه با شیعیان کرخ، که به احتمال قوی شبیه واقعه کربلا را در عاشورا نمایش می دادند، دانسته است (همان،468).
فایل ورد 18 ص
دسته بندی | معارف اسلامی |
بازدید ها | 8 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 49 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 77 |
مقدمه:
حجاب، لباس مشارکت است، لباسی است که خدای متعال از ابتدای بلوغ به تن زن مسلمان کرده، و او را به عنوان عضوی موثر در جامعه عقیدتی اسلام پذیرفته است. این لباس، نشان فعالیتی است که نه تنها اسلام آن را مجاز می داند بلکه بر این فعالیت صحه می گذارد. در طول تاریخ حجاب دچار هجمه های مختلف فرهنگی- نظامی شده است برخی سعی کرده اند که ظاهر آن را حفظ کرده و هدف باطنی آن را خنثی سازند و فرهنگ غنی آن را که همان فرهنگ پویای ولایت است از زن مسلمان دور سازند، برخی به ظاهر حجاب نیز حمله کرده آن را نشانی از وجود ولایت در جامعه تلقی کرده اند، که در صورت وجود ظاهر، باطن آن نیز امکان بازگشت خواهد داشت.
آری این حجاب است، لباس مشارکتی که تمامی ابعاد یک مشارکت رسمی الهی را در بردارد. بسیاری از ساده اندیشان سعی دارند آن را یک لباس مشارکت صرفاً اسمی قلمداد کنند تا از کارکرد آن بکاهند و زن را به پذیرش تحقیرهای تحمیلی شرق و غرب بکشانند.
اما آنچه که مبهم است، این سوال است که چگونه جامعه اسلامی با وجود این نمودهای عینی مقاومت ایثار، باز در پی ابزار دیگری برای مقابله با هجمه های ببیگانه می گردد و از طراحی سیستم تبلیغ آن هراس می کند؟!
ادیان و برنامه ریزی جنسیتی
ادیان بعنوان قویترین منبع فکری که برنامه ریزی جنسیتی را مطرح نموده اند. برای این مهم نیز تدابیری را اندیشیده اند. در دین اسلام ساز اسلام ابتدای اجتماعی شدن زن و شیوه جامعه پذیری او، در دوران بلوغ با طرحی جامع طراحی گشته است، بلوغ، آغاز زمان اجرای حکم حجاب اسلامی برای زن مسلمان است. این حکم به مفهوم صحه نهادن بر شیوة صحیح مشارکت در اجتماع، با تکیه بر لباس مشارکت اسلامی است.
اجتماعی شدن دختر در این سنین، با یادگیر اصولی احکام الله پایه ریزی گردیده است. این امر بهمراه ارائه الگوی شخصیت زنان، فاطمه زهرا (س) به ثبات فرهنگ مشارکت تمسک به الگوی ایده آل اسلامی همچون فاطمه زهرا (علیه سلام) که در سنین کم به حرکت تاریخی ولایی خود دست زد و تاریخ، در مقابل عظمت شخصیت و منزلت او سر تعظیم فرود آورد، با تمسک به لباس مشارکت اسلامی زنان، امنیت فکری و ذهنی را برای دختران مسلمان، بهمراه می آورد که می توانند با قدرت و پایداری، قدم به اجتماع نهاده، اظهار عقیده نموده و در مشارکت، عضوی فعال محسوب گردند.
الف) انواع مشارکت
حیطه مشارکت وسیع است و بنا به توان و سرمایة فکری زن، مشارکت می تواند انواع مختلفی داشته باشد:
گاهی مشارکت در رعایت حجاب، مشارکتی است. در این مشارکت. زن سعی می نماید از مزایای آن برخوردار گشته و با همراهی در گروه به نتایج سودمند مشارکت در سطوح ساده دست یابد.
گاهی مشارکت رسمی است. زیرا فرد با نهادینه کردن اهداف مشارکت، به تعمیق و گستردگی ابعاد آن همت گماشته و بعنوان فردی موثر در تصمیم گیری ها وارد شده و در نهایت با دست یابی به مدیریت بر خود، به مدیریت در گروه می پردازد. گرچه این سیر دارای سلسله مراتب و سطوح مختلف است، اما در ارزشیابی مراتب آن، سن و حتی تحصیلات، نقش چندانی ندارد، زیرا،
«ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»
« اگر تقوا پیشه کنید، خداوند قدرت تمایز حق از باطل برای شما قرار می دهد»
حجاب لباس تقوا است، عارضة صحیح آن، توسعة تقوای فکری و عملی زن مسلمان است و در صورت تحقق کامل آن، به فرقان که قدرت تمایز حق از باطل است، دست پیدا می کند. و این مرحله در مشارکت، مرحلة فرهنگ پذیری است، مرحله ای که مشارکت کننده برای تعمیق اهداف، به سمت علم و تزیکه برای ایفای رسالت خود حرکت کرده و با تمسک به الگوی شخصیت ایده ال خود، مورد تایید قرار گرفته است.
طراحی حجاب در بهترین زمان ممکن، برای شکل گیری شخصیت زن صورت گرفته است، تا زن تعاملی خود را با استفاده از این ابزار تکاملی آغاز نماید، چرا که بدون ججاب، فراغت لازم را برای دستیابی و درک مراتب بالاتر نخواهد یافت و در راه تکامل، از پرتگاههای سقوطی که بر سر راه او قرار می گیرد، نخواهد رهید و محک های شناخت در او ضعیف خواهد گشت.
لذا در آغاز طرح اجتماعی شدن و مشارکت اصولی زن در اجتماع، اجرای این حکم قرار داه شده است.
اگر حقیقتاً بطن و معنای حجاب درک شود، تحولی شگرف در زمینه های شناخت عرصه های تفکر ایجاد خواهد گشت. و در این میان نقش اعتماد آفرینی حجاب برای زن و قدرمند نمودن او برای رفع شبهات تاریخی، مشخص خواهد گردید.
ب) اهداف حجاب بعنوان لباس مشارکت اجتماعی زن مسلمان:
در این بخش، به چند هدف از اهداف حجاب بصورت خلاصه اشاره می شود.
تقسیم متعادل امکانات و ایجاد فضای متوازن برای توسعه و شکوفایی استعدادهای امت، از اصول اساسی و خدشه ناپذیر اهداف الهی است. این توازن و تعادل در برنامه ریزی جنسیتی، زمانی به تحقق خواهد رسید که هم مساوات را میان زن و مرد ( دو جنس متفاوت) و هم بین زنان ( یک جنس) برقرار نمائیم.
-مساوات میان زنان ( یک جنس):
گسترة امکانات جهت بهره برداری انسان بدون در نظر گرفتن جنسیت- بر اساس اصل مساوات- از اصول اساسی معنویت است. حذف افکار و تلقینات تحمیلی که خلاقیت ها و رشد را تحت الشعاع قرار داده و معادلات منطقی انسانی را بسوی تبعیض های ناروا می کشاند، از موارد ضروری است. در محیط سالم فعالیت، مشارکت باید بر اساس بکارگیری ابزارهای منطقی انسانی باشد. هرگونه اجحاف جلوه گری جنشی یا جسمی، ریا و مکر، در مخدوش نمودن روابط و مناسبات انسانی تاثیر داشته و حاکمیت قانون را با مکر و حیله بسوی حاکمیت تبعیض می کشاند. در سیستم مشارکت اسلامی، افراد نمی توانند هر وسیله و ابزاری را برای بهره بردن از امکانات بیشتر بکار گیرند و در نتیجه موجب محرومیت صاحبان حق گردند!!
در میان تمامی ابزارهای مشارکت، شاید استفاده از مکر و زیبایی های ظاهری و طنازی رفتار، بیشترین تأثیر را در خارج کردن مبادلات و ارتباطات انسانی از مسیر خود داشته است، زیرا فرد طناز سعی دارد از تمامی سرمایه های جسمی خود بجای خلاقیت و سرمایة فکری استفاده کرده و از ضعف مردان در برابر قدرت طنازی زنان، بهره گیرد تا امکانات و قدرتها را بسوی خود سرازیر نماید.
در سیستم مشارکت اسلامی، ابزار مشارکت، ابزاری منطقی و عقلایی است هر گونه حرکتی که به خارج شدن سیستم عقلانی از ضوابط خود کمک نماید، مطرود است و بعنوان شیوه ای برای حاکمیت تبعیض بجای اجرای عدالت، نه طنازیهای جسمی و رفتاری، لذا تمای افرادی که از این حربه برای سست نمودن تفکر و جلب توجه بسوی خود استفاده می کنند بعنوان استفاده از حرکتی جنون آمیز- در جهت نفی تفکر صحیح- مطرود خواهند گردید.
زنان باید بدانند نظام مشارکت آنان بر اساس رفتار سلیم انسانی و تعقل و تفکر، طراحی شده است و در این روش مهمترین محور: در پایداری، حرکت و باور، خود زنان هستند. این روش، زن را انسانی جنسی نمی بیند. بلکه انسانی متفکر می داند که برای اثر بخشیو کارایی خود در جهت رشد بشریت، گام برداشته و لباس مدیریت بر پایه مشارکت اسلامی را بر تن کرده است.
این تفکر، هر زنی را برای خارج کردن سیستم، از عدالت بسوی تبعیض، با استفاده از جنسیت بعنوان ابزار کار بکار گیرد، مطرود تلقی نموده و با او مبارزه خواهد کرد. بدین سبب زنان با تحقق هدف لباس اسلامی خود- یعنی مشارکت اسلامی – اصل برابری و مساوات زنان را در مشارکت بر اساس ارائه امتیازهای فکری و خلاقیتی در اجتماع به ثبوت می رسانند و هر گونه تحریک تعمدی را در محیط اجتماعی به مثابه تلاش برای بازگرداندن سیستم بسوی تبعیض، تلقی می نمایند.
-مساوات میان زن و مرد ( دو جنس مخالف):
عدالت اسلامی ایجاب می نماید که امکانات برای رشد تمامی افراد بشر، بر اساس استعداد و خلاقیت آنان گسترش یابد و در اختصاص امکانات به افراد، جنسیت بعنوان عامل تعیین کننده مطرح نباشد.
لباس رسمی مشارکت اسلامی، زنان را به سبب حذف جلوه گریهایی که بعنوان امتیازات کاذب محسوب میگردد، در یک سطح قدرتی برابر، در مقابل مردان قرار می دهد و شیوة مشارکت را براساس ارائه امتیازات منطقی بشری، به پیش می راند.
حذف جلوه گیری رفتاری و جسمی زن از زن شخصیتی همچون کارگزار رسمی ( با لباس رسمی) می سازد که این کارگزار دارای آنچنان توان فکری است که نیازی به خدشه دار ساختن روابط در سیستم مشارکت ندارد. و در حقیقت حجاب نه تنها به نیرومند کردن نیروی کار زنان پرداخته بلکه به سبب ایجاد فضای مناسب، به گستردگی مشارکت آنان کمک می نماید.
همچنین حجاب نشان میدهد که رهبر مشارکت اسلامی، در برنامه ریزی خود بر نیروی انسانی و نگاه داشتن این نیرو در فضای سالم فعالیتی، تاکید می کند و تلاش دارد نه تنها هرگونه تبعیضی را از روابط کار محو سازد، بلکه به توسعه و پایداری ارزشهای در بهره وری نیروی انسانی مدد نماید.
در حقیقت زن با برخورداری از این مساوات در مشارکت اسلامی، مسئولیت مضاعفی را بر دوش میکشد، چرا که علاوه بر آنکه خود تلاش میکند، فعالیت مردان را نیز در جهت مثبت تقویت نموده و نیروی آنان را نیز از هرز شدن، دور می سازد.
لباس اسلامی مشارکت ( حجاب) از نظر روحی پیامدهای مثبتی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
زن با تمرین مشارکت در حریم الهی، به تجربه های سودمندی دست می یابد، زیرا در اسن حریم امن، زمینه بروز و شکوفایی توان خود را می یابد و به سبب در اختیار گرفتن دائمی نفس در جلوگیری از تنوع طلبی و جلوه گری های جسمی و رفتاری. ( این مراقبت برای زن، ملکه می شود) قدرتی را در حاکمیت بر خود می یابد.
اصل این مدیریت بر خود، اساسی ترین و ریشه ای ترین زمینه ها برای تجلی مدیریت بر دیگران است. بررسی توان و سرمایه های درونی و جلوگیری از هرز رفتن آنها یا جلوه گری کاذب آنها، همچنین استفاده از سرمایه های درونی در مسیر منطقی و چارچوب عقلانی و تنظیم رفتار و مناسبات اجتماعی با مردان و زنان بر اساس اصول و معیارهای ارزش های انسانی، رفته رفته به زن در این حریم امن، قدرت و توان مراقبت رفتاری را می دهد که این امر «مدیریت بر خود» یا « کنترل رفتاری» خوانده می شود.
زن مسلمان، انسانی معرفی می شود که از خود شناخت داشته و با شناخت مناسب از محیط، رفتاری متین و مناسب شأن و منزلت عظیم خود بروز می دهد، و رفته رفته شیوة مدیریت خودگردانی را از سنین کودکی برای اداره نظام بزرگ خانواده و تربیت کودکان، در مهد عطوفت خود می یابد، زیرا تربیت نیروی انسانی در صورتی امکان پذیر است که مدیریتی توانمند و خودگران، در رأس این کانون مقدس به ساماندهی امور بپردازد.
حجاب، قویترین ابزار محک زدن میزان مشارکت اجتماعی است، زیرا زن براحتی میتواند بدون مکر و فریب های رفتاری گروه، باز خورد کار و کوشش خود را مستقیماً ببیند و با بررسی و ارزیابی آنها، تجربیات لازم را اخذ نماید.
ابزار مشارکتی که در اختیار زن قرار داده شده است، آنچنان قوی است که میتواند مصلحت اندیشی و ریاکاری گروه را کنار زده و زن را بدون ایجاد مبالغه، مستقیماً در ارتباط با مفاهیم مشارکت قرار دهد.
مالکیت، نیاز طبیعی آدمی است . این احساس با پرورش دادن و توسعه انسانیت در جامعه، همچون زایش و تربیت نیروی انسانی میتواند در زن رشد نماید و احساس تعلقی را در پیوند عاطفی میان زن با کل انسانیت ایجاد کرده و زن را آمادة هرگونه ایثارگری نماید. این خصیصة ذاتی هر گاه در مسیر پدید آوردن و پرورش دادن عنصری معنوی یا اندیشه ای مثبت قرار گیرد، نه تنها تمامی آن خصوصیات را ایجاد خواهد کرد، لکه به سبب پایداری و ثبات هر چه بیشتر معنویت، این تعلق و احساس مالکیت، به رضاتی از وجود و فعالیت خود منجر می گردد.
هر گاه آدمی به واسطة پشتیبانی از امری در پدید آوردن یا توسعة آن موثر باشد، دیگر حاشیه نشینی را برای تداوم آن تفکر از دسد داده و بعنوان فردی موثر وارد گوره شده و از نظاره گری به عنصر فعال مشارکت تبدیل می گردد. حضور زن در جامعه، مشئولیت مدیریت فرهنگی فکری جامعه را بر دوش او می گذارد، و گویی در وسعتی به پهنای محیط فعالیت، حس مادری و هدایت و پرورش فکری نسبت به تمامی آحاد، بر اساس اصل رحمت وجودی زن شکل گرفته و فعال می شود. بعبارتی دیگر زن با ملبس شدن به لباس مشارکت اسلامی، مستقیماً پدید آوردن و گسترش تفکر معنوی و اهداف الهی شرکت می نماید و بعنوان عضوی فعال نسبت به این حرکت، احساس تعلق خاطر نموده و مالکیتی روانشناختی را نسبت به رشد آن پیدا می کند.
ناتوانی در کار و فعالیت، عموماً فرضی است نه ماهیتی، زیرا بسیاری از افراد امکان و زمینه پرورش استعدادهای خود را نیافته اند و بسیاری از آنها در طول عمر گرانبار خد، به عظمت درون و استعدادهای خود پی نبرده اند، و یا سیستم و نظامی را نیافته اند که به توان و ارزشهای آنها بها بدهد و زمینه شکوفایی آنرا فراهم نماید.
زنان بر برخورداری از تمامی این موارد سوء مکرراً و مرتباً از طریق فرهنگ بشری ورد استضعاف قرار گرفته اند، لذا ناتوانی در فعالیت را متاسفانه بعنوان امری ماهیتی پذیرفته اند در حالی که دین الهی اسلام برای از میان بردن این زمینه های سوء با قرار دادن حکم عظیمی حجاب، به جبران تمامی این موارد با ویژگیهای ذیل پرداخته است.
اولاً اسلام، سرمایه و زمینه های خلقتی زن را بعنوان عظمت آفرینش یاد کرده است و به سبب توان و ظرفیت فکری و فطری او، اجرای حکم حجاب اسلامی را به او تفویض نموده است و این تفویض اختیار از سوی قادر سبحان، با آگاهی به ظرفیت و توان عظیم زن صورت گرفته است، نه به خاطر آگاهی بر ضعیفه بودن او حجاب در حقیقت ارائه قالب های جدیدی از بهره مندی از قدرت است که به زن ارائه گردیده است.
در ثانی با اجرای حکم حجاب در سن بلوغ و قبول تکلیف، زن باید در چارچوب منظمی از برنامه های پرورشی آموزشی قرار گیرد تا ابزارهای قدرت فکری را هت اجرای صحیحتر حجاب بیابد. چرا که قبول تکلیف، به مفهوم برخورداری از چارچوب فکری اسلام و آموزش احکام الهی می باشد که باید مدیریت جامعه اسلامی برای آن برنامه ریزی مشخصی را ارائه نماید.
ثالثاً تقسیم فرصتهای بالنده و ایجاد زمینه برای پرورش و تزکیه در مشارکت، از جمله اصول برنامه ریزی رشد است که مدیریت باید زمینه های تعالی را برای استعدادهای زنان در جامعه فراهم آورد، اما در مورد عملکرد حجاب میتوان گفت که با وجود عدم تحقق قطعی برنامه ریزی ردش که اشاره گردید، باز حجاب با وجود کاستی های برنام ریزی فرهنگی جامعه مسلمین به نیرومند کردن زن مبادرت ورزیده و به سبب شرکت او در تحقق اهداف هستی، ناتوانی را از وی تا حدی زدوده است.
حجاب توانایی نیروی انسانی زنان را در جهت اخذ آموزش به اثبات می رساند و جامعه را جهت تدارک برنامه ریزی رشد به حرکت وا می دارد. اما عجیب است که اسالم مسئولیت زن را، در صورت فراهم نبودن زمینه های اجتماعی منتفی نمی داند ، و تاکید دارد که زن حتی در صورت عقب بودن افکار عمومی از ارزشهای اصیل، باید زمینه تحقق ارزشها را با اجرای حکم حجاب و رفتار اسلامی فراهم آورد.
4 – پذیرش نقش
حجاب در سازگاری نقش و عدم تعارض نقش ها، رل اساسی را برعهده دارد.
امروزه به سبب تبعیت بعضی از عناصر فرهنگی جامعه ما از پدیده های بیگانه و گسترش هجمه های فرهنگی، مسیر فرهنگ جامعه و به تبع آن نقش های تحمیلی به افراد، در تعارض یکدیگر قرار گرفته و با کلیه ارزشهای مذهبی ( به سبب مبارزه عناصر فرهنگ بیگانه با مذهب) در مبارزه ای دائمی قرار گرفته است.
حجاب از جمله محورها و عومل شناخته شده ای که هیچیک از نقش های فعال مشارکت زنان با آن تعارضی ندارد، حجاب نه تنها محور سازگاری و انطباق نقش های مختلف زن را فراهم می آورد. بلکه محور ثابت و غیر قابل خدشه برای محل رفتار نه تنها زنان بلکه همه انسانهاست.
محک و محور بودن حجاب برای توسعة شناخت رفتاری و تعمیق اراده انسانی تا آنجاست که نه تنها به تنظیم و عقلایی شدن رفتار زن کمک می کند، بلکه به عقلایی و منظقی شدن رفتار مرد نیز در جامعه مدد می رساند. متاسفانه به سبب آنکه در جامعه انتقالی ما پدیده ها و عناصر فرهنگی هنوز در جایگاه خود قرار نگرفته اند. بنظر میرسد با یکدیگر و بخصوص با حجاب در تعارضی شدید قرار دارند. و دائماً فشارهای فرهنگی دائر بر افزایش مدارای اجتماعی برای عدم حجاب افزایش می یابد و متاسفانه از سوی روشنفکران ناآگاه ارتباطهای صمیمی و راحت زن و مرد که خود جزو جلوه گریهای رفتاری زن محسوب می گردد، بعنوان نیاز اجتماعی مطرح شده و این فشار ها برای عقب راندن ارزشها تا محو حجاب و نابودی چارچوب ارزشی رفتارهای عفاف در جامعه ادامه خواهد داشت، در حالیکه حجاب، محوری است که نقش ها را به ارزش ها پیوند داده و تعارض آنها را با یکدیگر می زداید.
حجاب، محوری برای همنوایی توسعه و پیوند دادن نقش های زنان با ارزشهای معنوی است و می تواند هرگونه دگرگونی را براساس نو آفرینی بسوی پذیرش بهترین راه، سوق داده و تقویت نماید و اعتبار و ارزش هر نو آفرینی را محک زند. و دگرگونیها را متناسب با اهداف خود به سرمنزل هدایت برساند، تا زن نه تنها از نو آفرینی و دگرگونی هراس نداشته باشد، بلکه با امنیت خاطر و اعتماد به نفس در این نوآفرینی ها شرکت نماید.
فایل ورد 77 ص
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 10 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 37 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 60 |
روشنفکران:
مؤثرترین قشر بر ایدهها و گرایشات دانشجویان، روشنفکران میباشند. به عبارت بهتر یکی از گروههایی که همواره هدف گروههای روشنفکری قرار گرفتهاند دانشجویان میباشند.
در دوران دهه 1320 روشنفکران خصائص رادیکال پیدا میکنند و مبارزات ضد استعماری اوج میگیرد. در این دهه به دلیل امکان فعالیتهای باز سیاسی دانشجویان ایرانی به احزاب سیاسی و روشنفکران ملی و چپ (جبهه ملی و حزب توده) گرایش دارند.
پس از کودتای 28 مرداد به دلیل مدرنیسم آمرانه پهلوی، روشنفکران ایرانی به سوی فرهنگ ضد تجدد گام بر میدارند و در دهه 40 و 50 این مبارزات به اوج خود میرسد.
طیف ملی گرایان به دلیل مطرح شدن به عنوان ایدئولوژی رسمی شاهنشاهی و طیف چپ به دلیل اینکه تجلی فرهنگ ما دیگرایانه است، در میان دانشجویان و مردم مورد استقبال قرار نمیگیرد. در عوض گرایش دینی شدید در میان دانشجویان و نقش شریعتی در پل زدن بین دانشجویان و توده مردم، زمینه را برای افزایش نفوذ اندیشههای مذهبی فراهم میکند.
دورة پیش از انقلاب، جامعه روشنفکری ایران، تنها مانع برای تولیدات فکری و فرهنگی خود را دخالت دولت محدود بودن آزادی میدانستند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی جریان روشنفکری به طور دهه جانبه در روند انقلاب اسلامی وارد شد و به نوعی دهه 1360 ادامه همان گرایشهای دهه 1350 است.
گرایش مسلط در آغاز انقلاب، اندیشههای شریعتی است. حتی بسیاری از روحانیون در این دوره تلاش میکنند اندیشههای خود را با وامگیری از زبان و مفاهیم ساخته و پرداخته شریعتی ارائه دهند. اما، پس از حدود دو سال، با تحکیم پایگاه روحانیت در ساختار قدرت سیاسی، اندیشه شریعتی به تدریج توسط روحانیت سنتی کنار زده میشود.
در این مقطع اندیشه رضا داوری که نشانه استمرار گفتمان رادیکالی انقلاب اسلامی است بازسازی مذهب سنتی را با خود به همراه دارد. در واقع اندیشههای داوری همزمان با عملیات وسیع اسلامی سازی در اوایل دهه 1360 آغاز میشود و بازتاب این اندیشههای اسلامی سازی در انقلاب فرهنگی و تعطیلی دو نیم سال دانشگاهها به وضوح دیده میشود. دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز ادامه منطقی همان اندیشههاست.
پایان جنگ و تغییرات ساختاری در سه عرصه بینالمللی منطقهای و داخلی باعث تجدید نظر و بازسازی دیدگاهها و اندیشهها گردد و در این مقطع شاهد ظهور نسل جدید با دیدگاههای نوین هستیم. در این دوران دیدگاههای دکتر سروش به بسیاری از مطالبات اجتماعی و سیاسی جوانان و دانشجویان پاسخ میدهد. تاکید ایشان بر عقلانیت، جامعه مدنی و گفتگو با غرب، نشانههای گست از گفتمان انقلاب اسلامی است.
در اواخر دهه دوم انقلاب، نشانههایی از افول نظریات داوری و سروش آشکار میگردد. و با احیاء و بارسازی اندیشههای شریعتی فصل جدید در تاریخ روشنفکری آغاز میشود.105
بنابراین در آغاز انقلاب شریعتی در میان دانشجویان مسلمان هوادارانی دارد اما به تدریج دیدگاههای سنت گرایی و اقتدارگرایی دینی جایی برای این تفکر نمیگذارند.
دانشجویان در طی دوران جنگ بطور صادقانه در خدمت نظام قرار میگیرند و در این مقطع تاکید بر غرب ستیزی و عدالت خواهی مهمترین شعار آنهاست. پس از پایان جنگ دانشجویان و روشنفکرانی که تجربه انقلاب و جنگ داشتند به جای نگاه بیرون و موضعگیری ستایش آمیز یا خشم آلود علیه آن، به یک نگاه درون چشم میاندازند.
در دهه 1370 دانشجویان به همراه روشنفکران (بویژه روشنفکران دینی) به توسعه سیاسی، دموکراسی حقوق شهروند و مدنی و آزادی و… روی میآورند.
روحانیون:
در دو دهة 1360و 1350 یک ارتباط دو طرفه میان روحانیون و دانشجویان وجود داشت. در دهه 1360 روحانی برای دانشجویان مسلمان با ارزش شناخته میشد. در همین دهه بحث وحدت حوزه و دانشگاه مطرح میشود. اما به تدریج روحانیون با مسلط شدن بر اوضاع و در دست گرفتن حاکمیت نیازی به ارتباط دو طرفه با دانشجویان نمیدیدند و بیشتر رابطه یک طرف و میرد و مرادی مطرح میشود.
اما دانشجویان هم مرید محض نشدند و پیروی را مشروط و مقید میدانستند بطوری که در انتخابات دوره دوم، سوم و چهارم مجلس این اختلافات خود را نشان میدهند.
در انتخابات شاهد نزدیکی بخشی از روحانیون (روحانیون مبارز) به دانشجویان هستیم در حالی که بخشی از روحانیون (روحانیت مبارز) بیشتر رابطه مراد و مریدی با دانشجویان برقرار میکردند و همین سبب دوری دانشجویان از این بخش از روحانیون گردید.106
در مجموع دانشجویان با روحانیونی که در نقش هم پیمانان سیاسی آنها ظاهر میشدند، بیشترین ارتباط را داشتند. روابط بین آنها تا حدودیدو طرفه بود (انجمنهای اسلامی و روحانیون مبارز) اما روحانیانی که بیشتر با زبان قدرت با دانجشویان سخن میگفتند (روحانیت مبارز) در میان دانشجویان مسلمان طرفدار نداشتند و حتی شاهد برخوردهای دانشجویان مسلمان انجمنهای اسلامی با روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه در صحنههای مختلف سیاسی (بویژه انتخابات) هستیم.
جناحها و نیروهای سیاسی پس از انقلاب اسلامی تا 1376:
در جامعه ایران تشکلهای سیاسی و خوبی سازمان یافته آن چنان که در جوامع اروپایی یا سایر جوامع دموکراتیک ملاحظه میگردد، حضور ندارند. با وجود این، دوگانگی راست و چپ در دنیای امروز جنبه جهانشمول دارد و در همه جوامع به اشکال مختلف خودنمایی میکند.
در ایران هر دو جریان به گرایش کلیتر یعنی به جریان تجدد تعلق دارند. به لحاظ فرهنگی اگر به دو حوزه فرهنگی مجزا منجر نشوند حداقل از نظر فرهنگی – سیاسی کاملاً متفاوت هستند.
پیدایش این دو جریان به سالهای انقلاب مشروطیت بر میگردد. در مجلس دوم این دو جریان در قالب دو حزب (دموکرات عامیون با گرایشهای چپ و حزب اجتماعیون اعتدالیون) با گرایش ملایمتر و محافظه کار (نه) تجلی یافتند.
پس از انقلاب مشروطه تحت تاثیر احزاب کمونیست اروپا و روسیه، در ایران نیز حزب سوسیالیست از استحاله حزب دموکرات بوجود آمد.
طیف راست در واکنش به جریان چپ تولد یافت و عمدتاً در قالب ملی گرایی پا به عرصه گذاشت. البته جریان راست به ملی گرایی ختم نمیشود بلکه طیفی از جریان مذهبی و گروههای اجتماعی و اقتصادی مثل بازاریان را نیز شامل میشود.107
همانطور که اشاره شد هر چند تشکلهای سیاسی و حزبی ایران در مقایسه با احزاب جوامع دموکراتیک غرب بسیار متفاوتند. اما علیرغم فقدان احزاب سیاسی (به معنای خاص آن که در جوامع دموکراتیک اروپایی وجود دارد)، گروهها و تشکلهایی به مرور زمان و بویژه پسی از سال 1361 به تدریج شکل گرفته و هویت یافتهاند که به نظر برخی از کارشناسان مسائل سیاسی، کارکرد احزاب را دارا هستند و به عبارتی حالتی از شبه حزب از کارشناسان میدهند. این گروهها را عمدتاً در دو جناح راست و چپ طبقهبندی کردهاند که به لحاظ محتوایی با احزاب سیاسی (چپ و راست) اروپایی متفاوتند.
به نظر دکتر حسین بشیر به چهار بلوک از احزاب سیاسی در سالهای پس از پیروزی انقلاب پدیدار شدند: 1- احزاب و گروههای سکیولاریست و لیبرال طبقه متوسط جدید (نهضت آزادی، گروه جنبش، حزب جمهوریخواه خلق مسلمان و…
2- احزاب غیر لیبرال و بنیادگرای متعلق به روحانیت سیاسی (حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز تهران)
3- گروههای اسلام گرای رادیکال متعلق به بخشی از طبقه روشنفکران (سازمان مجاهدین خلق، جنبش مسلمانان مبارز و…)
4- احزاب هوادار سوسیالیسم108 (سازمان فداییان خلق، سازمان پیکار، سازمان طوفان …) نهضت آزادی سمبل جناح لیبرال محسوب میشود. این نهضت با فضای باز سیاسی سال 1339 و به دنبال آن در اردیبهشت 1340 تاسیس شد.
با تحولات 15 خرداد این نهضت به سمت مبارزه مسلحانه رفت و در سال 1344 سازمان مجاهدین خلق از دل آن بوجود آمد. در دهه 1350 با نهضت روحانیون هماهنگ شد و در زمان انقلاب و بعد از آن تا برکناری و عزل بنی صدر نفوذ فراوانی داشت (در کابینه موقت 60% وزراء به این نهضت تعلق داشت)109
با عزل بنی صدر و تشکیل دولت با هنر و رجایی و بروز اختلاف میان دو تشکل مهم (سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی) شاهد شکلگیری دو جناح چپ و راست هستیم.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در سال 1358 از وحدت 7 گروه اسلامی مسلح (امت واحده، توحیدی خلق، توحیدی فلاح، توحیدی بدر، موحدین، توحیدی صف، منصورون) تشکیل گردید ولی به دلیل اختلافات چپ و راست در 1365 منحل شد اما در مورد 1370 طیف چپ آن دوباره فعالیت خود را آغاز کرد110
حزب جمهوری اسلامی در 1360 برای جلوگیری از تفرقه گروههای انقلابی تشکیل شد. واحدهای این حزب شامل: واحد امور خارج از کشور، شاخه کارگری، واحد دانشجویی، روحانیون و دانش آموزی میشود.111
در درون این حزب نیز بین افرادی که به فقر سنتی معتقدند (طیف راست) و افرادی که به فقه پویا معقتدند (طیف چپ) اختلافاتی پیش آمد که در نهایت باعث انحلال این حزب سیاسی در این سالها را به شش دسته (بر اساس کتاب «کالبد شکافی جناحهای سیاسی ایران (1358 تا 1370»، به شرح زیر تقسیم میکنیم:
جناح چپ سنتی، جناح راست سنتی، جناح راست مدرن، جناح راست سنتی افراطی (رسا)، جناح چپ مدرن، جناح روشنفکر تلفیقی.
در سطور زیر بطور مختصر به بررسی هر یک از این جناحها میپردازیم:
فایل ورد 60 ص
دسته بندی | علوم سیاسی |
بازدید ها | 6 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 50 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 90 |
فهرست عنوان های اصلی
بخش اول- احکام و مسائل جرم سیاسی..................................................... 1
فصل اول – تعریف جرم سیاسی و ماهیت و ضوابط تشخیص آن........................... 1
فصل دوم- تاریخچه جرم سیاسی.............................................................................. 29
بخش دوم- جرائم سیاسی.......................................................................................... 42
فصل اول- مصادیق جرائم سیاسی............................................................................. 42
فصل دوم- رسیدگی به طرح جرائم سیاسی و تصویب موادی از آن........................ 56
فهرست تحلیلی عنوانها |
صفحه |
بخش اول- احکام و مسائل جرم سیاسی
فصل اول- تعریف جرم سیاسی و ماهیت و ضوابط تشخیص آن
مبحث اول- تعریف جرم سیاسی
گفتار اول- مفهوم جرم سیاسی در نزد علمای حقوق
مفهوم جرم سیاسی در حقوق فرانسه
گفتار دوم- جرائم مرکب یا مرتبط با جرم سیاسی
مبحث دوم- ضوابط تشخیص جرم سیاسی
5-ضابطه استرداد و عدم استرداد
گفتار اول- عدم قبول تقاضای استداد در مورد جرائم سیاسی
استرداد در مورد جرائم مرکب و مرتبط با جرم سیاسی
گفتار دوم- فواید تشخیص جرم سیاسی و جرم عادی
مزایای مجرمین سیاسی نسبت به مجرمین عادی
فصل دوم- تاریخچه جرم سیاسی
مبحث اول- تحویل تاریخی مجازات جرائم سیاسی
1- تاریخچه جرم سیاسی در حقوق ایران
مبحث دوم- راههای جلوگیری از وقوع جرم سیاسی
مراجع رسیدگی به شکایات مردم
بخش دوم- جرائم سیاسی
فصل اول- مصادیق جرائم سیاسی
مبحث اول- جرم بغی
گفتار اول- مستندات جرم بغی
مبحث دوم- جرم جاسوسی
تعریف و خصوصیات جاسوسی
خیانت به مملکت
مبحث سوم- جرائم علیه امنیت داخلی و خارجی کشور
مبحث چهارم- محاربه
فصل دوم- رسیدگی به طرح جرائم سیاسی و تصویب موادی از آن
مبحث اول- تعریف جرم سیاسی
مبحث دوم- مصادیق جرائم سیاسی
بخش اول- احکام و مسائل جرم سیاسی
فصل اول- تعریف جرم سیاسی و ماهیت و ضوابط تشخیص جرم سیاسی :
مبحث اول- تعریف جرم سیاسی:
تا به حال در مورد جرم سیاسی تعریف کامل و جامعی نشده و تعریفی که خالی از تعرض و ایراد باشد ارائه نشده است و همچنین هیچ تعریفی نیست که بعد از اعلان مورد ایرادات و انتقادات وارد نشود و همچنین مصادیق جرم سیاسی مشخص نشده بنابراین ممکن است حقوق افراد ضایع شود و چه بسا افرادی با انگیزه شرافتمندانه و به قصد اصلاح جامعه مرتکب جرم سیاسی شده اند ولی چون حد و مرز و تعریفی برای جرم سیاسی وجود ندارد اشتباهاً به جرائم دیگری محکوم شده اند که این مشکل جامعه می باشد و باید مجلس شورای اسلامی این مسئله را حل کند که حق کسی ضایع نشود[1].
اصل 168 قانون اساسی در مورد تعریف جرائم سیاسی مطالبی را مقرر کرده است که چنین می باشد جرائم سیاسی باید با حضور هیأت منصفه رسیدگی شود که تا کنون به این اصل توجه نشده که باید مطالبات اجتماعی افراد افزایش پیدا کند و سعی در تثبیت نظام سیاسی کشور شود و همچنین احزاب سیاسی فعال شوند و این احزاب سیاسی باید به سوی روابط مسالمت آمیز و حل شدن مسائل و مشکلات و از بین بردن چالشهای غیرقانونی و خشونت بار گام بردارند و احزاب برای رسیدن به این اهداف باید تعریف جامع و کاملی را برای جرم سیاسی ارائه کنند و نحوه برخورد با مجرمان سیاسی در قانون مطرح شود چون شایسته جامعه اسلامی نمی باشد که با مجرمان سیاسی که انگیزه شرافتمندانه و قصد بهتر کردن جامعه را دارند همانند مجرمین جرائم دیگر برخورد شود.
همچنین در برنامه سوم توسعه اقتصادی و اجتماعی مصوب 79 و در اصل 188 قانون اساسی تلاش برای ارتقاء کیفی و همچنین افزایش کارایی محاکم و تخصصی کردن آنها از اهداف نظام می باشد و لذا تعریف جرائم سیاسی نیز از موارد برنامه سوم توسعه می باشد[2].
در اصل 168 ق.ا بدون اینکه تعریفی از جرم سیاسی شود مقرر می دارد که رسیدگی به جرائم سیاسی باید با حضور هیأت منصفه و به صورت علنی در محاکم دادگستری صورت گیرد و تعریف جرم سیاسی بر اساس موازین اسلامی در قوانین عادی می باشد ولی هنوز در قوانین عادی کشور ما تعریفی از جرم سیاسی نشده و همچنین حقوقدانان هر کدام از زاویه دید خود جرم سیاسی را تعریف کرده اند یک عده معتقدند جرم سیاسی جرمی است که به منافع سیاسی و به حقوق سیاسی لطمه وارد یم کند و عده ای دیگر معتقدند جرم سیاسی جرمی است که هدف از ارتکاب آن واژگون کردن نظام سیاسی و اجتماعی و همچنین هدف برهم زدن نظم و امنیت کشور را دارند و یک عده دیگر معتقدند جرم سیاسی جرمی است که در آن هدف بر هم زدن نظم و امنیت کشور و اختلال در نظام سیاسی و اجتماعی و همچنین اخلال در مدیریت و صدمه به مقالات سیاسی و رئیس کشور می باشد این جرم ممکن است به تنهایی یا همراه با جرائم عمومی سیاسی و امنیتی دیگر صورت گیرد. ولی تعریف کامل تر دیگری که از جرائم سیاسی به عمل آمده جرم سیاسی که در آن قصد لطمه زدن به مبانی سیاسی و امنیتی کشور و اخلال در نظام سیاسی و امنیتی و اقتصادی و اجتماعی مملکت باشد و لایحه ای در مورد جرم سیاسی و تعریف و نحوه رسیدگی به آن در محاکم دادگستری وجود دارد که ماده 1 این لایحه از جرم سیاسی تعریف کرده است که چنین مقرر می دارد: «جرم سیاسی فعل یا ترک فعلی که مطابق قوانین موضوعه قابل مجازات است هرگاه با انگیزه سیاسی علیه نظام سیاسی مستقر و حاکمیت دولت و مدیریت سیاسی کشور و مصالح نظام جمهوری اسلامی ایران و یا حقوق سیاسی اجتماعی و فرهنگی شهروندان و آزادی های قانونی آنان ارتکاب یابد جرم سیاسی به شمار می آید مشروط بر آنکه مقصود از ارتکاب ان نفع شخصی نباشد» در ابتدای این ماده از انگیزه سیاسی ذکر شده و در آخر ماده گفته شده مجرم هدفش از ارتکاب جرم نفع شخصی نباشد یعنی اگر انگیزه مجرم از ارتکاب جرم نفع شخصی باشد هرچند که انگیزه ای که او را به سمت ارتکاب جرم سوق داده سیاسی باشد جرم سیاسی محسوب نمی شود پس در جرم سیاسی نیاز به انگیزه سیاسی برای ارتکاب و همچنین هدف از انجام جرم نفع شخصی نباشد که با این دو شرط جرم سیاسی محقق میشود[3].
گفتار اول- مفهوم جرم سیاسی در نزد علمای حقوق:
دو نظر مختلف در بین علمای حقوق راجع به جرم سیاسی وجود دارد که باعث به وجود آمدن دو سیستم درونی و بیرونی شده است. در سیستم بیرونی هرگاه به تشکیلات حکومت ضربه وارد شود جرم سیاسی می دانند در کنفرانس بین المللی که در سال 1935 در کپنهاک تشکیل شد جرم سیاسی را چنین تعریف کرده اند جرم سیاسی جرمی است که علیه تشکیلات و طرز اداره حکومت و مباین ناشی از آن میباشد حقوق جزای ایتالیا روند شدیدی در مورد مجرمین سیاسی پیش گرفته و بنا به حقوق این کشور هر جرمی که به حقوق سیاسی اشخاص و منافع سیاسی حکومت لطمه وارد کند جرم سیاسی محسوب می شود همینطور در جرائم عمومی که ارتکاب تمام و قسمتی از آن ناشی از عللی باشد که سیاسی است و جرم سیاسی محسوب میشود.
سیستم درونی برعکس سیستم بیرونی می باشد در سیستم درونی به هیچ وجه به امور خارجی و نتایج محسوس آن توجهی نمی شود بلکه خود عامل جرم مدنظر است و به عبارت دیگر انگیزه در ارتکاب جرم در جرائم سیاسی مد نظر است.
اشخاصی که سیستم درونی جرم سیاسی را پدید آورده اند معتقدند کسانی که به حکومت لطمه وارد می کنند ولی مدعی امیالی که جنبه خودپسندی دارد می شوند از جمله حرص اینها مجرم سیاسی نمی باشد.
برعکس اشخاصی که اقداماتشان مستقیماً لطمه به تشکیلات و منافع حکومت است و انگیزه عمومی برای ارتکاب جرم دارند که این افراد را مجرمین سیاسی و اجتماعی میدانند.
پس در سیستم بیرونی جرم سیاسی آن جرمی می باشد که به تشکیلات و منافع جامعه لطمه وارد کند ولی بر اساس سیستم درونی جرم سیاسی آن است که قصد مجرم لطمه وارد کردن به جامعه است پس سیستم بیرونی جرم باید کاملاً سیاسی باشد[4].
مفهوم جرم سیاسی در حقوق فرانسه:
مفهوم جرم سیاسی که بیان شد در رابطه با جرم کاملاً سیاسی جرمی که مستقیماً به تشکیلات و منافع و حیات کشور لطمه وارد می کند هیچ مشکلی ندارد ولی تعریف جرم سیاسی در رابطه با جرائم مرکب و مرتبط با جرائم سیاسی یعنی جرائمی که در ضمن آن به منافع خصوصی اشخاص و منافع اجتماعی لطمه وارد می کند اشکالاتی وجود دارد ولی در مورد اشخاصی که مقدم ترند در اقدام علیه امنیت خارجی کشور جرم آنها سیاسی است و در مورد آنها رویه خاصی را اتخاذ کرده اند[5].
گفتار دوم- جرائم مرکب یا مرتبط با جرم سیاسی:
1- جرائم مرکب: در جرائم مرکب راه حل هایی که در حقوق داخلی و بین المللی مطرح شده با هم اختلاف جزئی دارد و به همین دلیل در اتخاذ تصمیم قطعی هنوز تردید وجود دارد از لحاظ بیرونی یک جرم که نفع دولت و امنیت کشور را در معرض تهدید قرار می دهد یک جرم عمومی می باشد در سوء نیت قاعده ای بیان کرده که تشخیص جرم سیاسی از غیرسیاسی بر عهده قاضی می باشد تا با توجه به خصیصههای اصلی جرم خصیصه هر جرمی که رجحان دارد آن جرم می باشد و نسبت به آن حکم صادر می وشد و وجود سوء قصد باعث شده که در قرار داد بلژیک و فرانسه جرائم را سیاسی ندانند و آن را قابل استرداد می دانند[6].
جرائم مرکب که در ارتکاب آن به منافع خصوصی افراد خلل وارد می کند ولی هدف از ارتکاب آن سیاسی می باشد آیا این جرم عمومی می باشد یا سیاسی؟ اگر این جرم کاملاً سیاسی باشد مثل سوء قصد به هیأت رئیس جمهور کشور که کشور فرانسه این جرم را جرم عمومی تلقی کرده است و مجازات آن اعدام می باشد در بسیاری از قراردادهای استرداد ماده ای به اسم سوء قصد وجود دارد که استرداد این قبیل مجمرین را متعاقدین قبول می نمایند و این خود می رساند که جرم مرکب به طور کامل جرم سیاسی نیست زیرا در صورت سیاسی بودن استرداد مجرم ممکن نمی باشد[7].
2- جرائم مرتبط با جرم سیاسی: جرم مرتبط را نباید با جرم مرکب اشتباه نمود جرم مرتبط عبارتست از جرمی که به واسطه رابطه علیت با جرم سیاسی مربوط می باشد مثلاً افرادی برای تجاوز به کاخ دولتی به یک مغازه اسلحه فروشی حمله کنند و اسلحطه ها را تاراج نمایند که خود تاراج اسلحه جرم عمومی می باشد ولی چون متجاوزین هدف سیاسی داشته اند آیا می توان تاراج اسلحه را نیز جرم سیاسی دانست و بهترین راه حل که مورد قبول مؤسسه حقوق بین الملل قرار گرفت این است که این جرم را هم سیاسی بداند اگر جرائم مرکب و مرتبط با جرم سیاسی خیلی هولناک و شدید نباشد مثل قتل و مسموم کردن عده ای و یا قطع عضو بدن و جرم های ارادی افراد جرم سیاسی محسوب می شوند ولی اگر جرائم ارتکابی هولناک باشد مثل مواردیک ه ذکر شد و یا از قبل نقشه انجام این جرائم گرفته شده باشد و شروع به این اقدام جرائم و آسیب رساندن از راه حریق و انفجار و طغیان اب به املاک و سرقت مسلحانه صورت گیرد جرم عمومی محسوب می شود[8].
جرم مرکب جرمی است که شامل جرم سیاسی و عادی باشد و این جرم در صورتی سیاسی محسوب می شود و قوانین جرائم سیاسی برای آن اعمال می شود که جنبه سیاسی این جرم اهمیت بیشتر داشته باشد و عده ای جرائم مرکب را جرم عادی میدانند و عده ای هم معتقدند جرائم مرکب جرم سیاسی است.
برای تشخیص جرائم مرتبط با جرائم سیاسی ضوابطی وجود دارد مثلاً اگر طی تظاهرات افرادی به مغازه ها حمله کنند و شیشه های مغازه ها را بشکنند و یا آتش سوزی ایجاد کنند این افراد مرتکب جرم عادی شده اند که این جرم مرتبط با جرم سیاسی است در این باره مؤسسه حقوق تطبیقی در سال 1892 میلادی چنین گفته است:
«جرائمی که در ارتباط با جرم سیاسی هستند در صورتی سیاسی محسوب می شوند که از لحاظ افکار عمومی و اخلاقی قابل سرزنش نباشد ولی اگر در ارتکاب جرم سیاسی شخصی مرتکب آدمکشی یا آتش سوزی و یا مسموم کردن افرادی شود در این صورت اعمال آن فرد از طرف افکار عمومی قابل سرزنش است و این اعمال مشمول امتیازات جرائم سیاسی نمی شود» و همچنین در سال 1935 کنفران بین المللی ایجاد شد به منظور یکنواخت کردن قانون جزا با حضور نمایندگان 48 کشور که نماینده ایران هم در این کنفرانس شرکت داشت که در این کنفرانس در مورد جرائم مرتبط گفته شد که «جرم های عمومی که عملیات اجرایی جرائم سیاسی را دارد و همچنین اعمالی که ارتکاب آن باعث تسهیل در جرائم سیاسی می شود و یا باعث مصون ماندن مرتکب از کیفر قانونی می شود به عنوان جرم سیاسی می باشد[9]».
جرائم اجتماعی جرائمی است که نتایج آن متوجه عموم جامعه باشد و جرائم اجتماعی همان جرائم سیاسی نمی باشد و کسی که دست به تخریب تأسیسات عمومی و مواردی شبیه آن می زند جرائم سیاسی نیست مگر اینکه شخص از ارتکاب این جرائم هدف سیاسی داشته باشد.
قانونگذار ما بعضی جرائم را به عنوان جرائم علیه آسایش عمومی نام برده که این جرائم علیه آسایش عمومی جدای از جرائم سیاسی ما باشد جرائم علیه آسایش عمومی عبارتند از جعل، استفاده از سند مجعول، ضرب سکه قلب یا تخدیش آن و... و اشخاصی که مرتکب جرائم علیه آسایش عمومی می شوند هر چند که همانند مجرم سیاسی آسایش مردم را بر هم می زند ولی معمولاً مجرم جرم علیه آسایش عمومی هدفش از ارتکاب جرم نفع شخصی و اهداف مادی را دارد.
جرائم مطبوعاتی بر اساس اصل 168 قانون اساسی در کنار جرائم سیاسی قرار گرفته اند و این دو جرم همیشه یکسان نیستند و رابطه این دو جرم عموم و خصوص من وجه است یعنی ممکن است جرم از یک جهت مطبوعاتی باشد چون در قالب مطبوعات رخ داده و از جهت دیگر سیاسی باشد چون بر علیه نظام سیاسی صورت گرفته.
قتل های سیاسی نیز از جمله جرائم مرکب است و کشورها رویه های مختلفی در مورد این قتل ها پیش گرفته اند به طوری که بعضی کشورها قتل های سیاسی را جرم سیاسی می دانند و از استرداد مجرمان خودداری می کردند و این رویه به تدریج تغییر کرد تا اینکه قتل های سیاسی به عنوان جرائم سیاسی محسوب نشدند ولی اعمال تروریستی که با هدف سیاسی صورت می گیرد رویه تمامی کشورها و مصوبات کنفرانس های بین المللی مانند کنفرانس سال 1935 کپنهاگ قطعنامه سال 1892 انجمن حقوق بین الملل آن است که این جرم سیاسی نمی باشد[10].
مبحث دوم- ضوابط تشخیص جرم سیاسی:
حقوق دانان برای تشخیص جرم سیاسی از جرم عادی ضابطه هایی را در نظر گرفتهاند که بعضی از این ضابطه ها عبارتند از:
1- ضابطه افکار عمومی: همواره جرم سیاسی مورد تقبیح و خدمت افکار عمومی قرار گرفته و چه بسا یک خائم و جاسوس چهره ای زشت تر از یک سارق و یا کلاهبردار میان مردم دارد مگر اینکه از ضابطه افکار عمومی استفاده کرد و جرم جاسوسی و خیانت به دو کشور را از دایره شمول جرم سیاسی خارج کرد که چنین چیزی امکان ندارد و افکار عمومی بر اساس احساسات مردمی است و زودگذر می باشد و هیچ قانونی بر آن حاکم نیست پس افکار عمومی را نمی توان ضابطه جرم سیاسی دانست همچنین نحوه تعقیب و مجازات مجرمین سیاسی در ملأعام صورت نمی گیرد و مردم در جریان کامل رسیدگی به جرم سیاسی قرار نمی گیرند همچنین مجرمین سیاسی کیفیت حقیقی جرم را به مردم معرفی نمی کنند و مجرمان به صورت افراد خیانتکار به مملکت هستند[11].
2- ضابطه کیفیت وقوع جرم: از آنجایی که مجرمان سیاسی قصد برقراری روندی عادلانه دارند هرگز در مخالفت خود با نظام به انجام اقدامات قتل و غارت نمیپردازند کیفیت و نوع جرم ممکن است راهی برای تشخیص جرائم سیاسی باشد پس تمایز جرم عادی با جرم سیاسی که در جرم عادی رنگ خشونت و قتل و غارت دارد ولی اگر اندیشه مجرم واژگونی حکومت و تأمین هدف های ملی باشد جرم سیاسی تلقی می شود همچنین جرم سیاسی در ظرف جرم عادی به وجود نمی آید زیرا که هر جرمی در حالات عادی و با هر غرضی که باشد جرم عادی می باشد پس اگر کسی رئیس دولت را با غرض سیاسی به قتل برساند مرتکب جرم عادی شده است هر چند که قاتل از ساسیون باشد و همچنین قصد صدمه وارد کردن به حکومت از طریق آتش زدن انفجار، غارت و تعرض مستقیم و غیرمستقیم به مردم جامعه همچنین ایجاد اضطراب در مردم و خدشه دار کردن امنیت اجتماعی تهدید و استقلال داخلی و خارجی کشور به قصد تضعیف دولت و یا اسقاط کردن دولت اگرچه هدف شخص تأمین هدف های مقدس ملی باشد به هیچ وجه این موارد در گروه جرم سیاسی نمیباشد.
خشونت و قتل و غارت نمی تواند ضابطه تشخیص جرائم عادی و جرائم سیاسی باشد چرا که جرائمی به آرامی و بدون خشونت صورت می گیرد ولی جرم سیاسی تلقی نمی شود مثل جرم کلاه برداری و فریب دیگران که در ظاهر برای نیکوکاری به دیگران می باشد و از طرف دیگر جرائم سیاسی گاهی ممکن است به صورت خشونت باشد. در اینجا باید به جرم مرکب به رجم سیاسی و یا جرم مرتبط با جرم سیاسی توجه شود یعنی ممکن است جرم عادی مرتبط یا مرکب با جرم سیاسی باشد که اگر جرم عادی قابل تفکیک نباشد به ضوابط جرمی که مهمتر از دیگری می باشد و تناسب و نظایر آن عمل می شود[12].
3- ضابطه عینی: بنابراین ضابطه هر جا که هدف دولت و حومت باشد و عملیات مجرمانه بر آنها واقع شود جرم سیاسی است اگر ملاک تشخیص جرم سیاسی ضابطه عینی باشد در جرائم سیاسی همواره افکار عمومی مدنظر است و گاهی جرمی مورد تخفیف و تعدیل افکار عمومی است و گاهی جرمی مورد انزجار و نفرت مردم است مثل جرائم جاسوسی و خیانت[13].
مطابق ماده 87 قانون مجازات فرانسه که به این ضابطه اشاره دارد هر جنجه و جنایاتی که بر ضد امنیت داخلی کشور ارتکاب می یابد سیاسی است و هر کس بخواهد با اقدامات خود نظم حکومتی را بر هم زند و با مسلح بودن مردم را علیه دولت برانگیزاند مرتکب جرم سیاسی شده اگر این ضابطه پذیرفته شود توطئه برای ارتکاب جرم علیه امنیت داخلی و همینطور تقلب در انتخابات هم جرم سیاسی می باشد تقلب درا نتخابات یعنی افرادی را به طور غیرقانونی به عنوان نماینده انتخاب کنند پس انتخاب افراد به طور غیرقاونی براساس این ضابطه از مصادیق جرم سیاسی می باشد.
4- ضابطه ذهنی: براساس این ضابطه برای شناسایی جرائم سیاسی نباید تنها به هدف ارتکاب جرم توجه کرد و باید داعی مرتکب جرم را در نظر گرفت پس اگر مجرم جرم عمومی را انجام داد ولی از ارتکاب آن داعی سیاسی داشته باشد جرم سیاسی میباشد پس بر اساس این ضابطه کلیه جرائم عمومی که با داعی سیاسی ارتکاب یابد سیاسی می باشد و بر اساس این ضابطه مصادیق جرائم سیاسی زیاد می شود و همچنین جرائم مرتبط و مرکب با جرم سیاسی را زیاد می کند[14].
فایل ورد 90 ص
دسته بندی | علوم اجتماعی |
بازدید ها | 8 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 48 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 60 |
مقدمه
مستکبران و جهانخواران از دیرباز جهت تحقق اهداف شوم خود سعی بر فرهنگ سازی و تخریب فرهنگ ملت ها را داشته اند آنان می کوشند تا فرهنگ مبتنی بر ادبیات استعماری خود را که توجیه کننده این تهاجم میباشد را با پوشش دموکراسی در بین ملت ها شایع نمایند لذا ترفندهای مختلفی را با هدف قلب مفاهیم ارزشی و ملوث کردن فضای فرهنگی جوامع به ابهام و تردید و نیز سؤال برانگیز نمودن ارزشهای دینی و قومی جامعة تحت تهاجم، راه وصول به مقصد را بری خود هموار کنند، بدیهی است در چنین فضای آلوده و مصمومی حق از باطل و ارزش از ضد ارزش و … شناخته نمیشود. خوشبختانه در جوامع اسلامی که یکی از هدف های اصلی تهاجم فرهنگی است ( به ویژه کشور عزیزمان ایران) عزیزانی هستند که ضمن آگاهی از ماهیت تهاجم فرهنگی و شناخت شگردهای پیچیدة آن در معرض ابعاد تهاجم و دفاع از فرهنگ کمل طلب و پویا و حیات بخش اسلامی سعی داشته تا اثرات تهاجمی دشمن را خنثی و یا کم رنگ نمایند
« تهاجم فرهنگی جدی است»
فرهنگ مهمترین عامل نگهداری و پایداری ایرانیان است، زیرا ایرانیان در مواردی چند با فرهنگ خویش از پیروز شدگان تطامی مجذ وبین فرهنگی ساخته اند، تجربه نشان داده است که ایرانیان ملتی فرهنگ پرور، قانع، حق جو، سخت اعتماد، ولی پایدار در پاسداری از باورها و اعتقاد خود هستند موضوع تهاجم فرهنگی نیز برای ایرانیان که سهم بزرگی در گسترش و ایجاد فرهنگ و تمدن بشری دارند، بسیار جدی و با اهمیت است زیرا تنها راه، از پای درآوردن ایران و ایرانیان، گرفتن این سه دفاع فرهنگی از این ملت سرافراز در تاریخ است. ایرانیان حتی در هنگام کمبود امکانات ثبت و نگهداری دست آورد فرهنگی و داشن خود را به روش سینه به سینه (گفتاری) به نسل های بعدی منتقل نموده اند، فرهنگ: فرهنگ هر ملت عبارت است از مجموعه باورها و رفتارهای آن قوم یا ملت در واقع فرهنگ هر ملت مانند شناسنامه آن قوم و ملت است، تهاجم فرهنگی هنگامی آغاز می شود که خود خواهان و زیاده خواهان، فرهنگ امتی را همچون سوی در مقابل خواسته های ببینند.
هدف تهاجم فرهنگی: چون معمولاً انسانها از باورشان پیروی نموده و باورها در واقع الگوهای رفتاری اقوام و ملت ها را مشخص میکند، ساده ترین راه به خدمت در آوردن مردم، ایجاد باور دیگری در آنان است پیش از آن نیز در فرهنگسازی به صورت های ابتدایی تر: بهانه جویی، اشکالتراشی، تهمت ناروا، همجو، تمسخر و انکار فرهنگ های ناب الهی انجام میشده است. سابقه تهاجم فرهنگی اگر چه تهاجم فرهنگی قدمتی همپای تاریخ دارد ولی خطر آن برای ملت ها از زمان بیرون راندن پرتقالی ها از بندرعباس که انگلیسی ها متوجه توانایی های رزمی ایرانیان شدند، شکلی جدید به خود گرفت، در زمان تسلط کامل انگلیس در ایران( به علت بی رقیب شدن در اثر تغییر نظام روسیه) با روی کار آوردن رضاخان، بازهم روحانی آزاد، آیت الله سید حسن مدرس یکه و تنها در مقابل استبداد رضاخانی را ادامه و سرانجام به فیض شهاد رسید نهضت ملی شدن نفت نیز با حمایت آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی شکل گرفت اما روشنفکرانی که روحانیت را فقط برای کسب قدرت می خواستند با عدم توجه لازم به مذهب، حمایت عامه را از دست داده و زمینه کودتای، آمریکایی فراهم شد. اولین مقاومت گسترده در مقابل حکومت کودتای آمریکایی به دنبال افشاگری حضرت امام خمینی (ره) در پانزدهم خرداد ماه 1342 آغاز شد، همین مقاومت، سرآغازی شد برای انقلاب اسلامی بهمن 1357 که همچون بهمنی بر توطئه های چهار صد ساله انگلیس و تسلط 25 ساله، آمریکا فرود آمد. اهمیت انقلاب 22 بهمن چنان قاطع بود که آخرین سفیر انگلیس پیش از پیروزی انقلاب را وادار به اعتراف شگفت آوری نمود.« رضاشاه در مدت سلطنت خود نتوانست بیشتر از یک خراش سطحی در زیر بنای جامعه ایرانی به وجود آورد.»
رخنه های فرهنگی: هنگامی که ملت ایران در سایه رهبری روحانیت و مقاومت های دین باوران تا حدی جلوی نفوذ های استعماری را به درون کشور گرفت، فراموشخانه ایها که همواره در اندیشه کسب و جاهت مردمی بودند با پوشش روشنفکری برای بهره برداری از این شناخت مردمی و گرایش حاصل از آن، با ظاهر ملی گرایانه برای ترقی کشور، مجاری چندی را به روی استعمار گران مترصد گشودند: 1- گشودن مدارس خارجی= حتی افراد با استعداد در میان شاگردان آنها به علت روشن ننمودن علل واقعی عقب افتادگی کشور، در اثر مقایسه آنچه که از کشور خود می دیدند، با آنچه را که از اروپا می شنیدند، به جهت ظاهر بینی دچار شیفتگی به غرب می شدند.، و لذا غالباً محصول کار آن مدارس پروردن شیفتگا به غرب بود! 2- اعزام محصل به خارج= آنچه را در اروپا این محصلین میدیدند، بسیار برتر از آن چیزهایی بود که در کشور خود دیده بودند، خصوصاً اینکه بشتر آنها به علت کمی سن و تجربه حاصل از آن و کمبود دانش عقیدتی غالباً دچار خود باختگی شده و بسیاری نیز عامل فراموشخانه شدند.3- تهدید و تدوین کتابهای درسی توسط این تربیت یافتگان: مدارس خارجی یا تحصیل کردگان خارج، ذهن پویا ولی خالی جوانان را با آموخته های غالباً جهت دار فراموشخنه ای می انباشتند، این روش ضمن معمول نمودن فرهنگ غیر خلاق حافظه ای، (متکی بر محفوظات) شیفتگان و خود باختگان بسیاری را برای فرهنگ غرب ساخت. 4- مطبوعات مروج فرهنگ اروپایی: خصوصاً طی پادشاهی پهلوی ها که کم سوادان را هدف قرار می دادند و زمینه مردمی را برای همراهی با شیفتگان تمدن غربی فراهم مینمودند 5- احزاب و گروه های سیاسی= چپ و راست همگی مروج فرهنگ سیاسی غرب و بیگانه از خودی بودند غالباً لامذهبی را ترویج می نمودند، کم دشمن فرهنگ ایراین بود. گسست فرهنگی، از آنان چنان سر گشتگان بی اعتنا به دین و فرهنگ خوری ساخت که حتی بسیاری از فرط بیگانگان از پیرامون خود، به انواع اعتیاد گرفتار شدند! خطر این خود باختگان هنگامی بیشتر میشد که غالباً خواسته های برنامه ریزان تهاجم فرهنگی را با رنگ و لعاب روشنفکر و طنخواه به جامعه خودی تلقین مینمودند.
کارگذاران تاریخی تهاجم فرهنگی: فن شناسان و متخصصان فاقد فرهنگ راستین بدون توجه لازم به اجتماع با ساختن، اهرم عظیم به گور فدا عنه عظمت بخشیدند و توانایی تخصصی خود را اثبات نمودند، اما آیا نسل های سازنده آن دچار ستم بودگی نبودند؟ آیا ساختن بناهایی با چنان عظمت بدون دانش و تخصص معماران و مهندسان همراه استثمار و بهره کشی از محرومان مقدور بوده است؟ پس با کنار زدن پرده ها که کسب مکتوم نگهداشتن حقایق میشوند، در می یابیم دانشمندان بدون فرهنگ راستین ابزاری در خدمت فراعنه زمان برای بیداد گری و ظلم بر مردم بودهاند و خواهند بود. برای اینکه تلقین نشود تحت تأثیر احساسات محض چیزی به گزافه آورده شده است، یا نوک پیکان تهاجم فرهنگی، یعنی جوسازان حرفه ای، چیزی از اهمیت این واقعیت نکاهند و کسانی که روز به روز بر دانششان افزوده می شود و در عین حال روز به روز کم فرهنگ تر می شوند و این افراد که نمونه های برجسته محیط فرهنگی را تشکیل می دهند از آنجا که روز به روز سطح عملشان در محیط محدودتر و کوچکتری ارتقاء می یابد، و این متخصصین که هر روز در رشته های محدودتر و فشرده تری متخصص می شوند برای حیات فرهنگی موجودات خطرناکی می باشند درپاهای تهاجم فرهنگی = برای روشن شدن گستردگی تهاجم فرهنگی و میازن مظلومیت اسلام، از کتاب فرهنگ لغات شروع میکنیم. لغت نامه که ظاهراً نمی باید چیزی جز ارائه تعریف واژگان یا مترادف های واژه ها باشد، اما در کتاب فرهنگ لغت انگلیسی به فارسی که توسط آقای سلیمان جیم که از اقلیت یهودی تدونی شده ( به تاریخ 11 دیماه 1329) معانی را برای بعضی واژه های انگلیسی آورده اند که می تواند، برای تو هم پنداران تهاجم فرهنگی قابل توجه باشد و جالب تر اینکه در تجدید چاپهای آن هم این موضوع تکرار شده است. اسلام آخرین و جوانترین ادیان صاحب کتاب و بیش از شش قرن جوان تر از مسیحیت است، حال آنکه مسیحیت دیانتی قدیمی است. که مسیحیت در تکمیل و جایگزینی آن برای هدایت شبه از جانب خداوند عرضه شده است از این رو به جهت تارخی، معنی مترادف و منطقی تازه یهودی، واپگرا، کهنه گر یا ساده تر، مرتجع میشود. موردی از گذشته ها تاکنون: چون بخش بزرگی از جزیره العرب را صحرا تشکیل میدهد اروپاییان از این واقعیت جغرافیایی سوء استفاده نمودند در بخش تبلیغاتی جنگلهای صلیبی بر آن تکیه نمودند تمام مسلمانان را صحرانشین می نامیدند. بعدها اروپاییان با افزایش کینه ای که در اثر شکست های متعدد در جنگلهای صلیبی پیدا نمودند حتی این کلمه ترد آنان معانی زشتی چون کافر، وحشی حتی زشت تر، همچون اجامروا و باش نیز پیدا نمود. یکی از سیاست های انگلیس از دیر باز تفرقه انداختن بود، اکنون صهیونیسم نیز از این سیاست برای تفرقه اندازی بیشتر بین اعراب و همسایگان غیر عربشان سود بسیاری برده و می برد در مطلب « ولو آنکه عراق بیش از حد به شرق نگرد تا غرب» در حالیکه دشمن واقعی اعراب، اسرائیل است، که در غرب کشور عربی اردن آن هم در غرب عراق قرار دارد، نویسنده با تلقین، برای ایجاد توجه بیش از حد عراق به شرق، یعنی ایران فارس زبان متوجه می نماید. برای اینکه عمق این تحریک به درگیری اعراب با همسایگان غیر عربشان خصوصاً ایران روشن شود، شما را به کتاب صد میلیون عرب» ارجاع مینماید « عراق، شاید کشوری واقع نباشد و بی گمان ایالت در حدی ایران است» ضمن انحراف توجه اعراب از اسرائیل به همسایگان غیر عرب بهانه خرید اسلحه های غربی را هم برای شاه فراهم مینموده اند. چون امکان دارد واژه ی صحرانشینی مورد سوء استفاده قرار گیرد. ضروری بی نظر میرسد برای دانش پژوهان درستکار با وجود آگاهی که دارند، حقیقت و حدود این صحرانشین یکبار و برای همیشه روشن شود، تا صحرانشینی فقط بخشی از اعراب جزیره العرب که اصری روشن و قابل قبول است! به جهت پیدایش درخشانترین بخش تاریخ اعراب یعنی ظهور اسلام و آخرین پیامبر الهی (ص) که از میان صحرانشینان میباشد، همچنین وجود مقدس ترین شهرهای مسلمانان همچون مکه معظمه و مدینه منوره در کنار صحرا کینه ورزان فراموش کننده شکست های صلیبی را به واکنش های بزرگنمایانه امر صحرانشینی موفق ننماید تا نتوانند بدینوسیله از علایق مسلمانان برای جریمه دار نمودن احساست یا افکار حقوق آنان سوء استفاده نمایند. تهاجم فرهنگی و فرهنگ خودی = قبل از اینکه به نمونه ای از تهاجم فرهنگی در کتابهای تحت عنوان فرهنگ فارسی اشاره داشته باشیم، باید یادآوری نمود، آوردن این نمونه ها از آن جهت مهم است که کاربرد کلمه فرهنگ، مسوولیت تهیه کنندگان این کتابهای پرزحمت را می افزاید. از اینرو می باشد همه سونگرانه تر تدارک شوند تا وافق برازنده کلمه فرهنگ باشند، در ارائه مطلب تاریخی نیز رعایت نکاتی چند لازم است: نخست: برای انتقال درست رویداد و اهمیت تاریخی آن بایستی ترتیب زمانی رویدادها رعایت شود. دوم: بایستی ارزیابی درست یا حتی المقدور تلاش به ارزیابی درستی را برای ارائه داشته باشیم در غیر این صورت علی رغم زحمات طاقت فرسایی که این گونه کارها دارند کاری همراه انصاف و عدالت نخواهند بود، زیرا ارائه مطلب بر موضع ارزشی خود قرار نگرفته است، در تعریف سیاسی نیز کاری را که کمتر یا بیشتر ارزیابی شده باشد فرصت طلبی می نامند. نخست: همانطوری که در تعریف آورده شده تحولات اروپایی، در قرن نهم هجری ( قرن پانزدهم میلادی) شروع شده است حال آنکه تحولات ملل اسلامی پنج قرن زودتر در قرن چهارم هجری ( قرن دهم میلادی) آغاز شده بود. اگر نتایج جنگلهای صلیبی را که در اواخر قرن پنجم هجری ( 1099 میلادی) تا اواسط قرن هفتم هجری (1270 میلادی) پیش آورده شدند نیز در نظر گرفته شود. به راحتی قابل دریافت است که طی دو قرن جمعاً هشت جنگ به مسلمانان تحمیل شد اگر ویرانی هایی را به سرزمینهای اسلامی تحمیل نمودند اروپاییان را با فرهنگ و علوم ملل اسلامی آشنا ساخت. دوم: نکته مهمی که نیازمند ژرفتگری است اینکه اگر ظاهراً رشد و نمو ادبیات و هنر حاصل از تحولات اروپایی با دور شدن از دین صورت پذیرفت، تا دیگر نتوانند گالیله را مجبور به پس گرفتن اظهارات و نظریات خود نمایند یا ژاندارک را به تلی از آتش بسپارند ولی رشد و شکوفایی ملت مسلمان ایران پس از کاهش اقتدار مطلقه خلفای عباسی ظاهراً اسلامی و امکان توجه بیشتر به خاتم پیامبران (ص) و خاندان حضرتش که به روشنی در آثار بزرگان ادب و هنر ایرانی نیز منعکس است آغاز گردید خلاصه اینکه رشد فرهنگی مسلمانان به ویژه ایرانیان در سایه اسلام و تکامل باورهای دینی صورت پذیرفت. در این رابطه اشاراتی هر چند مختصر از اوادات بزرگان علم و ادب و فرهنگ ایران به دین و مقامات مذهبی ضروری به نظر میرسد: 1- حکیم ابوالقاسم فردوسی، احیا کننده زبان پارسی و بزرگترین حماسه سرای جهان به لحاظ شیعه بودن از دریافت صله و پاداش محروم شد 2- ابوعلی سینا که به خاطر تشریح برای کالبد شناسی مورد تهمت کفر قرار می گیرد، گلایه و اعتراض خود را در قالب شعری اظهار نموده است، تا مسلمان بودن خود را نشان دهد. 3- ناصر خسرو ملقب به حجت از مبلغین فاطمی ( شیعه هفت امامی) بوده است. 4- شیخ فرید الدین عطار که در اواسط قرن ششم متولد شد و در سال 627 هجری قمری هنگام حمله مغولان به شهادت رسید نام شاهکار خود را منطق الطیر را از آیه 16 سوره نحل قرآن مجید گرفته است. 5- جلال الدین محمد مولوی عارف و شاعر بزرگ هم چنانکه عنوانش نشان میدهد عنوان مولوی را برادران اهل تسنن برای روحانیون خود بکار میبرند. 6- شیخ مصلح الدین سعدی که مطالعه آغاز گلستان آرمی را بیاد مجلس علمای دین می اندازد. سوم = تعریف معانی و بیان در مورد اسم معرفه یک رویداد تاریخی غیر ضروری است خصوصاً این که این تعریف مغایر با نگرش و باورهای دین باورانه باشد! در آغاز شرح آورده شده « بحث بعد از موت» این توضیح به معنی معاد می شود در باور دینی ما مسلمانان، نبوت و معاد، فقط در حیطه قدرت خداوند بی همتا میباشد و بس! ارتباط آنان به هر چه غیر از خداوند بی همتا شرک است به فرمایش شهید آیت الله مطهری نمی باید به نفی تلویحی اصول همچون توحید و معاد اقدام نموده، زیرا این کار حاصل اندیشه های مات( بایستی، چپ، مارکسیستی) یار است ( فراماسیونی) میباشد. ردپا در کتابهای قابل قبول= با وجود احترامی که به جهت وسعت دید و چند سونگری نویسنده کتاب ژیوپلیتیک گرسنگی برای ایشان قایل هستم، زیرا علاوه بر طرح مسأله گرسنگی همراه استدلالهای ارزشمند علمی و تجربی جنبه های جغرافیایی سیاسی آن را هم مدنظر قرار داده اند، اما نمیباید تسلیم شدن چنین نویسنده محققی در مقابل شیوه های حاکم در محیط سیاسی غرب همچون توطئه سکوت که در واقع ارثی از گذشته های اروپایی استعمار گر میباشد را ندیده گرفت. تحریکات و تشدید جو ضد اسلامی در اروپا سبب آغاز جنگهای صلیبی شد و دامن زدن به این جو همچنان برای افزایش داوطلبان ادامه داشت اما در اثر شکستهای مکرر با وجود داوطلبان فراوان، کینه حاصل از آن در اروپا نهادینه شد. پس از قرنها با تشکیل آژانس یهود، صهیونیست ها برای بهره برداری از این ذهنیت قدیمی اروپاییان آنرا احیاء نموده و شدت بخشیدند همراه تشدید تبلیغات ضد عربی، داستان ارض موعود را که توسط حضرت موسی (ع) همراه معجزه گذشتن از نیل انجام شده بود و احیاء مجدد این داستان قدیمی یهودیان پراکنده در اروپا و سایر نقاط جهان از طریق به خدمت گرفتن باور آن مردم، پیاده نظام بی هنر ولی ابدای بیرون آوردن بیت المقدس از دست مسلمین فراهم نمودند تداوم چنین جوی که پنهان و گاهی آشکار می شود نویسنده محققی چون ژوزویه و کاستر و که کار سیاسی قطعاً بزرگی را با نوشتن این کتاب انجام داده به تلاش گسترده ای برای بی طرف و غیر سیاسی نشاندادن نوشته خود در این کتاب وا داشته است. همچنین با درک توطئه سکوت در مورد مسلمانان که در بهترین حالت، امری عادی است، تلاش نموده است، از این خطر قرمز عبور ننمایید. نخست اینکه اروپاییان برای تخریب نمودن چهره اسلام با کاربرد عناوینی ناروا نسبت به اعراب مانند اشغل گر و خشن با تحقیر آنچه را که به اعراب تعلق دارد همچون صحرانشینی در بسیاری از اشارات و آثار خود تبلیغات گسترده ای را برای علیه اعراب انجام می دهند.
فایل ورد 60 ص
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 11 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 49 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 70 |
مقدمه:
اگر بزرگسالانی خلاق و با قوة تخیل میخواهیم باید از سالهای اولیة زندگی آنها برای این کار برنامهریزی کنیم. ما کودکان را برای زندگی تربیت میکنیم و هر خصوصیتی را که در این سن در آنان تشویق کنیم با آنان میماند. اگر خلاقیت و قوة تخیل آنان را تشویق نکنیم کودکان به بزرگسالانی خلاق بدل نمیشوند.
کار و فعالیت هنری کودکان در ایجاد فرصتهایی بمنظور ابراز خلاقیت اهمیت حیاتی دارد.
در نظر گرفتن تنوع وسایل و امکانات دار اتاق کودک به دلیل استفادة طولانی مدت از اهمیت بسیاری برخوردار است. کودکان به نقاشی و حجمسازی بسیار علاقه مندند و دوست دارند وسایلی را که در اختیار دارند رنگی کنند، مثل نقاشی کردن روی دیوارهای اتاقشان. گاهی این مسئله باعث ایجاد اضطراب و نگرانی در خانوادهها میشود: اما باید دقت کرد که کودکان را از انجام این کار نهی نکنیم و فضای لازم را برای انجام این کار برای او فراهم کنیم.
تحقیقات نمایانگر آن است که هوش و استعداد، خلق و خو و شخصیت، قدرتها و مهارتها در سالهای اول زندگی شکل میگیرد. در مرحلة بعدی، رشد انسان بیشتر در جهت کمی است تا کیفی. لذا هر قدر محیط زندگانی کودک غنیتر، سالمتر و آگاهانهتر باشد، هوش کودک بیشتر و رفتار او متعادلتر خواهد بود و در اینجا ضرورت استفاده از فضای کار و فعالیت مناسب که کودک را به سمت و سویی مناسب سوق دهد، ضروری به نظر میرسد.
شناسایی مشکل:
کودکان ظروف خالی نیستند. آنها عقاید و افکار و آرزوهای خود را برای آفریدن دارند. مسئولیت ما این است که مهارتهای فعلی کودکان و درک آنها را رشد دهیم و با ایجاد فرصتهای تازه این مهارتها را گستردهتر کنیم تا نگرشها، مهارتها و دانش آنها در زمینة تجارب گسترده و وسیعتر رشد کند.
برای کمک به کودکان در جهت نیل به خلاقترین مرحلة ممکن برای آنها کافی نیست مهارتها را به آنها آموزش دهیم یا فرصتهایی برایشان به وجود آوریم تا استعدادهایشان را گسترش دهند. همچنین کافی نیست عادات خوب کارکردن را به آنها بیاموزیم. باید به آنها کمک کنیم تا نقاطی را که علایق و مهارتهایشان منطبق میگردند یعنی محل تقاطع خلاقیت خود را تشخیص دهند.
در این محل قلمرو مهارتهای کودک و مهارتهای تفکر خلاق وی بر روی علایق درونی وی منطبق میشوند. این ترکیب پرقدرتی است زیرا جایی است که کودک به احتمال بسیار زیاد خلاق خواهد بود.
کودکان به فضای کافی برای کار کردن و منابع در دسترس نیاز دارند تا بتوانند از تجاربی که به آنان ارائه میشود بیشترین بهره را ببرند. فضای خانه به دلیل مأنوس بودن محیط آن برای کودک، در او احساس امنیت ایجاد میکند. از این رو در نظر گرفتن فضایی جهت انجام کارهای هنری، امکان رشد و پرورش خلاقیت و در عین حال ایجاد انگیزه و اشتیاق در کودک را فراهم میآورد.
کودکانی که دارای فضاها و وسایل شخصی هستند، کودکان تواناتر و با اعتماد به نفس بیشتری خواهند شد. آنها یاد میگیرند که وسیله مربوط به خودشان است و آنها هستند که از آن استفاده میکنند، پس میآموزند چطور با آن برخورد کنند و حتی چطور در حفظ و نگهداری آن بکوشند.
مبلمان کارهنری فضایی مناسب در اختیار کودک قرار میدهد که به راحتی به انجام فعالیتهای خویش بپردازد. در اختیار قرار گرفتن این فضا شخصی برای کودک حس استقلال طلبی را در او پرورش داده و باعث ایجاد نظم و ترتیب در امور شخصی او میشود.
در نتیجه طراحی مبلمان کار هنری باید به گونهای باشد که در عین رعایت اصول ارگونیکی، میل و رغبت به انجام فعالیتهای هنری را نیز در کودک افزایش میدهد.
تعیین هدف:
جملة هدف: طراحی مبلمان کار هنری (نقاشی، حجمسازی و کاردستی) اتاق کودکان پیش دبستانی.
شرح مسئله:
بررسی نیازها و خصوصیات کودکان 4 تا 6 ساله و طراحی مبلمان کار هنری برای آنان
احتیاجات:
- استفادة شخصی کودک
- تشویق به رعایت نظم و ترتیب در امور
- ایجاد حس رضایت و راحتی
- پرورش خلاقیت
محدودیتها:
- محدودیت فضای قرارگیری: یکی از محدودیتها، محدودیت فضایی است. این محدودیت به علت شکل خانههای امروزی به وجود آمده است؛ خانههای کوچک با اتاقهای کوچک.
- اقتصادی بودن: بیشتر خانوادهها تمایل دارند محصولی را که برای فرزند خود خریداری میکنند بتوانند به مدت طولانیتری استفاده کنند و این به دلیل هزینة اولیهای است که متقبل میشوند.
ویژگیهای مورد نیاز:
- تطبیق با ابعاد بدنی کودک
- امکان دسترسی کودک به قسمتهای مختلف مجموعه
- جلب توجه به سبب زیبایی و قابل قبول بودن طرح
- انصای حس مالکیت کودک
- تعدیل حس استقلال طلبی
تحلیل نیاز:
تسهیلات عامل بسیار مهم در پیشبرد برنامة کیفی کودکان است. باید محل کافی برای نگهداری کارهای هنری، ابزار و وسایل، کارهای ناتمام و ارائة نمونة موجود باشد.
قطعاً برای بهبود نقاشی کودکان به ابزارهای انگیزش، کمک و تجزیهزا نیازمندیم و مسئولیت فعال نمودن این تجربهها در قسمتی به عهدة فضا و ابزار مناسب است.
امتیاز مکاشفه در محصول:
مبلمان کارهنری امکان مکاشفه و لذت در نقاشی و همچنین افزایش امکان تخیل را به کودکان میدهد. در عین حال مسئولیت فعال نمودن جنبة هنری کودک را تا حدودی بعه عهده میگیرد. چنان چه این فضا هدفمند طراحی شود کودک را به اندازه کافی درگیر مینماید و فرصتهای گوناگونی را برای کشف، آزمایش، انتخاب، سازماندهی و احساس در کودک ایجاد میکند.
بررسی مقدار نیاز به محصول:
انسان هیچ گونه عملی را بدون احساس نیاز به آن انجام نخواهد داد ولی در بعضی موارد برخی از نیازها باید در شخصی ایجاد شده و یا به صورت یک امتیاز ویژه به شخص اهداء گردد. باید گفت که کودک با یک تکه کاغذ پاره یا دیوار خانه و یک مداد ساده نیاز نقاشی کردن خود را به هر نحو ممکن بیان میدارد و این نکته به نظر غیر قابل کتمان میآید ولی محصول میتواند با توجه به هدفی خلاقه – آموزشی نوعی نیاز در شخص ایجاد کنند. کودک با این محصول ارتباط رفاهی و حسی برقرار میکند و محصول از جنبة تزئینی خود خارج شده و یکی از وسایل ضروری وی میگردد.
هدف ایجاد نیاز در محصول:
برای پرورش استعدادهای گوناگون کودک باید موقعیتهای فراهم آورد تا امکان خلق تفکرات و تمایلات عینی میسر گردد.
وقتی کودک امکان نقاشی کردن در حالتهای مختلف و دسترسی به انواع ابزارهای مورد نیاز خود را دارد میتواند بیش از هر چیز از نقاشی و دیگر فعالیتهای هنری خود لذت ببرد.
محصول میتواند ارزشی و احترام به کودک را تداعی نماید و لذت استفاده از محصول را در او ایجاد کند.
سلسله مراتب نیازهای کودک عبارتست از:
1- نیازهای جسمانی یا فیزیولوژیک:
نیازهای جسمانی کودک عبارت از غذا و خواب است.
2- نیازهای ایمنی:
حفظ کودک از عوامل محیطی مضر مانند بیماری، سرما و… جزء این نیاز محسوب میشود.
3- نیازهای محب و احساس تعلق:
ایجاد ریشه در کودک چه به وسیلة رفتار و چه به وسیلة محیط، مثلاً طراحی یک اتاق آرامش بخش میتواند جزء این نیاز محسوب شود که باید حتماً برآورده شود.
4- نیاز به احترام
ما میتوانیم با طراحی محصولی مناسب، نیاز کودک را به احترام مورد نیاز خود برآورده سازیم.
5- نیاز خود شکوفایی:
این نیاز در زبان هنری کودک خود را نشان میدهد. نیاز به دانستن و تجربه کردن کودک نیز در این مرتبه است. نیاز به فضای کار هنری بیشتر در نیازهای چهارم و پنجم کودکان میگنجد و نقش بسیار مهمی در این میان دارد.
رشد ذهنی کودکان:
رشد ذهنی کودک مراحل چندی را به شرح ذیل طی میکند:
1- دورة نمایشی که چند ماه پس از تولد آغاز میشود و تا 4 سالگی ادامه پیدا میکند. در این دوره کودک منظور خود را از طریق نمادهایی مانند بازی و نقاشی بیان میکند.
2- دورة تفکر مشهودی: 4 تا 7 سالگی، که در این دوره خود کودک از طریق حواس با محیط ارتباط برقرار میکند و به سرگرمیهای ملموس میپردازد.
3- مرحلة آمادگی: 7 تا 12 سالگی، این مرحله به نام دورة ملموس نیز خوانده میشود؛ یعنی دانستههای کودک در این سن بیشتر از طریق کاربرد و استفاده از وسایل کمک آموزشی صورت میگیرد.
4- دورة تفکر منطقی: 11 سالگی به بعد، در این مرحله کودک از لحاظ رشد ذهنی به مرحلهای رسیده است که میتواند رویدادها را بدون استفاده از وسایل آموزشی تجزیه و تحلیل کند.
پرورش حواس کودکان:
کودکان زمانی میتوانند مطالبی دربارة محیط فیزیکی و اجتماعی خود فرا بگیرند که قادر باشند تجربه کنند، جست و جو کنند و نیز به کاوش مستمر در اطراف خود عادت کنند.
استفاده از حواس، اساس روند دانستن و شناختن است. کودک از طریق حواس پنجگانه یاد میگیرد. هر چه تجارب حسی کودک متنوعتر وسیعتر باشد، پایة شکلگیری عقاید کودک دربارة دنیای پیرامونش نیز گستردهتر خواهد شد. هر نوع محرومیت یا محدودیت حسی به تخریب یا کامل نشدن مفاهیم میانجامد.
یافتههای تحقیقات اخیر نشان میدهد که کودک هر چه پیش از ورود به دبستان، در سالهای حساس رشدش، بیشتر بشنود، ببند، بچشد، ببوید، لمس کند و حس کند، درک بهتری خواهد داشت و اگر احساس و ادارک قوی باشد، به رشد شناختی میانجامد.
خلاقیت و سازندگی در سنین پیش دبستانی:
امروز شواهدی در دست است که بهترین زمان آموختن انواع دانستنیها و تحریک تواناییهای اساسی در کودک، دوران اولین شش سالة زندگی ، قبل از رفتن به دبستان است.
برخلاف نظریههای سابق، هوش کودک و میزان رشد آن ثابت نیست. سطح هوش او برحسب محیطی که در آن زندگی میکند به خصوص در 6 سال اول زندگی میتواند رشد کند و یا پایین برود و افزایش یا تقلیل هوش در نتیجة وجود یا عدم وجود محرک و محیط است. یکی از بهترین راههای ارتقای سطح هوش و استعداد، پی بردن به بهترین وجه تحریک پذیری حواس کودکان است.
هر چه طفل کوچکتر باشد، محیط اطراف در او اثر بیشتری دارد و میتواند خصوصیات روحی از جمله سطح هوش و استعداد وی را بیشتر تغییر دهد.
تمام کودکان قبل از دبستان، دارای استعداد سازندگی به عالیترین حد خود میباشند. طبق تحقیقات به عمل آمده به احتمال زیاد این استعدادها با تنبیه و دلسردی روبهرو میگردد. اطفال پس از رسیدن به دورة عالی، تازه پاسخ قسمت کوچکی از استعدادهای خود را به دست میآورند.
سازندگی را مربوط به قسمتهای متعدد هوش، همچنین قسمت معینی از اجزای ترکیب دهندة هوش میدانند.
در سالهای اخیر متخصصان به خصوص به استعداد سازندگی کودکان بیشتر علاقهمند شده و این استعداد را هستة اصلی نبوغ میدانند و افراد دارای این خصوصیات سهم بیشتری در سازندگی دنیا دارند. سازندگی شامل همه نوع افکار ماجراجویانه و حادثه آفرینی در تمام رشتهها، اکتشافات عملی، اختراعات، تصورات، کنجکاوی و تحقیقات و … میباشد. سازندگی عبارت است از قدرت به عمل در آوردن تفکر، دیدن ارتباطات تازه و غیر منتظره بین اجسام و پیدا کردن جوابهای تازه برای مسائل و سئوالات جدیدی که افراد را به تعمق و جست و جوی جوابهای آنها وا دارد.
یک کودک سازنده و خلاق و با استعداد، لازم نیست که حتماً دارای هوش بهتر خیلی بالا باشد. اکثر محققان در مورد سازندگی به نکات زیر توجه و اشاره مینمایند:
1) تقریباً تمام کودکان مقدار قابل ملاحظهای از این توانایی را در خود دارند.
2) سازندگی ممکن است در نتیجة تشویق، دست دادن موقعیتهای مناسب و آموزش افزایش یابد.
3) ممکن است انواع نامناسب آموزش موجب کند شدن یا محو این توانایی در کودک گردد.
بسیار مهم است که والدین درک کنند چگونه سازندگی و خلاقیت را در کودکان کوچک خود به وجود آورند. زیرا جوانههای ظریف سازندگی اطفال تقریباً از بدو تولد نیاز به تشویق و هدایت دارند. کودک باید از طریق احساس، مشکلات و مسائل تکامی یافته، حدس بزند، مشکلات را آزموده و اصلاح کند و به طریق ناقصی که خود میداند آنها را به هم مربوط نماید. فعالیت سازندگی کودک در 3 سالگی افزایش مییابد، در 4 سالگی به حداکثر خود میرسد، در 5 سالگی و همزمان ورود به کودکستان احساس میشود که ناگهان سقوط میکند که شاید بر اثر فشار مربی و آموزگار و همکلاسیها پیش میآید و مجدداً به آهستگی در کلاسهای اول و دوم و سوم بالا میرود تا آنکه در سال چهارم دبستان شدیداً سقوط میکند.
یک کودک سازنده با جواب سطحی قانع نمیشود، به خصوص او به جوابهایی که نمیتواند با دانستههای وی در مورد سئوال طرح شده ارتباط پیدا کند، حساسیت دارد (برون سازی). در مورد آنچه که میبیند، میشنود، لمس و تجربه میکند حساس است. او از دانستن دقیق کلمة صحیح برای یک شیء یا احساس یا رنگ لذت میبرد و از شرکت با افراد بالغ در این مشاهدات شاد میشود.
از آنجا که حساسیت در بخش مؤنث شدت بیشتری دارد، پسری که از قدرت سازندگی و خلاقیت بالا برخوردار است کمتر از دوستان دیگرش طبع مردانگی دارد. افکار مختلف مانند جرقه از مغز کودک تراوش میکند که بعضی از آنها به نظر احمقانه و بعضی دیگر به نسبت سن وی جالب است. یک کودک خلاق غالباً جوابهای غیرعادی به سئوالات میدهد و راهحلهای غیر معمول برای مسائل پیشنهاد میکند. او موارد استعمال غیر منتظره، برای اشیا به دست میآورد.
یک کودک سازنده و خلاق سعی در انجام کارهای مشکل دارد و به عوض اینکه به فکر شکست خود بیفتد، مبارزه را میپذیرد. دقت و تأمل او در کارها زیادتر از مقتضیات سنی اوست. نرمش و انعطاف غیرعادی علامت دیگر یک کودک خلاق است و در مقایسه با دیگران و دیگر همسنهای خودش با تدبیرتر، تودارتر، از خود راضیتر، سرسختتر و ساعی و محکمتر است. به دلیل استقلال فکری، کودک خلاق اغلب با معلمان کودکستان، مهد و والدین خود در بحث، گفت و گو و حتی مشاجره است. و باز به دلیل همین استقلال، او قوانین غیرلازم و کنترل کننده را رد میکند و ترجیح میدهد شخصاً روی طرح و پروژهای که در نظر دارد کار کند.
با تحریک کودک به دیدن، شنیدن، لمس کردن، دستکاری کردن، کشف نمودن و انجام آزمایش میتوان خلاقیت را در او افزایش داد. والدین میباید با شادی و خرمی با کودک صحبت کنند و خیلی جدی به حرفهای او گوش دهند.
شعف خو را از موفقیت کودک نشان دهند و کنجکاوی ذاتی وی را تحسین کنند.
به هیچ وجه نباید به نظر کودکان با دیده تحقیر نگریست. بلکه باید به آنها بها داد و کمک نمود تا وجه بالنده و صحیح آن را خود کودک درک کند. فرصت انتخاب و تصمیم گیری به آنها داد و کودکان را در امور مربوط به خود و حتی خانه طرف مشورت قرار داد. باید کودک را تشویق نمود تا به محیط خود وجه بیشتری معطوف نماید. در مورد آن سئوال کند و آن را بیازماید. فعالیت های علمی موقعیت های مناسبی است تا کودک مطلع شود که تمام تجربیات و آزمایشها منجر به موفقیت نمی شود و عدم موفقیت در یک تجربه نیز به معنی شکست نیست. برای خیلی از والدین مشکل است قبول کنند که فرزند، خودش چیزی را بیاموزد و یا حتی خودش به تنهایی و مستقلاً کارهایش را انجام دهد و برای حفظ او از تجربه شکست به او کمک می کنند که استقلال بعدی او را به مخاطره می اندازد.
البته مهم است که در صورت لزوم به خصوص در موارد جسمی از شکست فرزند جلوگیری شود، ولی تاکید زیاد در موارد اجتناب پذیر شکست به فرزند آسیب بیشتری وارد می کند.
نباید منتظر بود تا پس از مشاهده علایم آمادگی در کودک، کاری را به او بسپاریم. زیرا خلاقیت او آسیب می بیند. آمادگی به مفهوم سنتی اغلب موجب عقب نگاه داشتن کودک است. منع نمودن فرزند از انجام کاری از بیم شکست، بزرگترین مانع رشد خلاقیت در اوان طفولیت می باشد. توانایی مقابله با شکست و بی نتیجه ماندن کاری که شروع می شود از خصوصیات تمام افراد فوق العاده می باشد.
تجربه کردن را باید در کودک افزایش داد. آیا کودک مکان خلوتی در اختیار دارد که هر وقت بخواهد از گروه خانواده جدا شده و به کارهای مربوط به خود بپردازد؟ مهد کودک و کودکستان اغلب چنین مکانی ندارند. فکر و ایده خوب همیشه در مغز شخص منفرد و تنها به وجود می آید. هنگامی که کودک به تنهایی کار می کند باید او را تشویق کرد، او را تحریک کرد تا نظر خود را دنبال کند. اغلب اختراعات خوب از آن جایی که مخترع آن ها به خودش اعتماد ندارد و یا این که نمی تواند خودش را کنترل کند از دست می روند.
اگر کودک حکایت هایی را از خود ساخت یا بازی های فوق العاده خیالی با تقلیدی را ترتیب داد جای نگرانی ندارد، که این خود قسمتی از مراحل رشد کودک است.
برای اینکه کودک فرد سازنده و خلاقی باشد، نیاز به وسایل مختلف از قبیلی مداد، کاغذ، چوب، اره، قیچی، سطل شنی، رنگ، سنگ، خاک و … دارد. باید مقرراتی وضع نمود که پی از پایان کار، کودک نظافت کند و با مرتب کردن وسایل، محل بازی خود را به صورت اولیه درآورد. نباید از کثیف شدن محل کار یا دست و صورت بچه ناراحت شد. همان طور که تعجب و شادی از فعالیت کودک تشویق کننده و سازنده است بی تفاوتی نسبت به اعمال و رفتار و گفته های کودک خوب و ضد خلاقیت است. تحریک کودک به کار کردن با مواد هنری و صنعتی. موجب رشد حساسیت، ابتکار، انعطاف و قدرت تخیل وی در تمام رشته ها می گردد.
فایل ورد 70 ص
دسته بندی | علوم اجتماعی |
بازدید ها | 10 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 206 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 80 |
فهرست
فصل اول...........................................................................................................
مقدمه................................................................................................................
بیان مسئله ........................................................................................................
اهداف تحقیق....................................................................................................
هدف کلی ........................................................................................................
هدف خاص......................................................................................................
اهمیت و ضرورت تحقیق.................................................................................
فرض ها یا سؤالهای ویژه تحقیق......................................................................
تعریف عملیات واژه ها یا اصطلاحات.............................................................
فصل دوم..........................................................................................................
مقدمه................................................................................................................
بخش اول: ادبیات تحقیق..................................................................................
اوقات فراعت از دیدگاه دانشمندان...................................................................
تحولات تاریخی مربوط به نحوه گذران اوقات فراغت در ایران......................
اوقات فراغت بعد از اسلام...............................................................................
اوقات فراغت از دیدگاه اسلام..........................................................................
خصایص و ویژگیهای فراغت...........................................................................
اوقات و فراغت و بهداشت روانی....................................................................
فراغت و خلاقیت.............................................................................................
فراغت و توسعه مهارتهای شناختی..................................................................
اوقات فراغت و تقویت مهارتهای حسی- حرکتی و فعالیتهای ورزشی..........
جهت نگرش.....................................................................................................
اوقات فراغت و اصلاح رفتار و تعالی شخصیت..............................................
اوقات فراغت و آسیب پذیریهای اجتماعی .....................................................
بخش دوم: پیشینه تحقیق..................................................................................
فرضیه های عنوان شده در این تحقیق ......................................................................
فصل سوم.........................................................................................................
مقدمه ...............................................................................................................
جامعه آماری.....................................................................................................
چگونگی گزینش نمونه ها................................................................................
ابزار گردآوری اطلاعات....................................................................................
چگونگی اجرا...................................................................................................
روش تحقیق.....................................................................................................
آزمونهای آماری................................................................................................
فصل چهارم......................................................................................................
یافته ها و تجزیه و تحلیل آن............................................................................
نتایج آزمودنهای مجذورخی X2.......................................................................
بحث و نتیجه گیری .........................................................................................
فصل پنجم .......................................................................................................
خلاصه تحقیق...................................................................................................
فرض ها و سئوالات تحقیق..............................................................................
محدودیتهای تحقیق..........................................................................................
محدودیتهای دراختیار محقق............................................................................
محدودیتهای خارج از اختیار محقق.................................................................
پیشنهاد ها.........................................................................................................
فهرست منابع....................................................................................................
پیوستها .............................................................................................................
فصل اول
مقدمه:
یکی از مسائلی که پیوسته مورد نظر صاحب نظران علوم تربیتی و دست اندرکاران تعلیم و تربیت قرار گرفته مسئله اوقات فراغت است. تخصص در گستره حیات بیانگر مطلب است که در زندگی پر از فراز و نشیب انسان لحظه ها و اوقاتی وجود دارد که از اهمیت و حساسیت فوق العاده ای برخوردار است. اوقاتی که بستر مطلوبی است برای جریان نیکوی رشد شخصیت و اعتلای وجود و یا زمینه همواری است برای بروز اختلاف رفتاری، انحراف اخلاقی و بزهکاری اجتماعی، بدون تردید زمانی که از اوقات فراغت بحث به میان می آید، سخن از ارزشمندی این اوقات است هنگامه بسیار حساس و پرمعنا، اوراقی سرنوشت ساز در کتاب زندگی که نیازمند اراده های استوار و اندیشه های خلاق است.[1]
شعار ( وقت طلاست) و (شیطان برای دستهای بیکار کاربد می یابد) همواره در اغلب جوامع مطرح بوده و تفکر و تدبیر درباره اوقات فراغت و توجه به نحوه گذراندن این اوقات در کشورهای صنعتی بیش از دیگر کشورها رواج یافته است. حتی اغلب جامعه شناسان و اقتصاد دانان ( دماز، اندرسون، اوژه) بر این باورند که تحول جوامع انسانی به سوی تمدن فراغت در حرکت است.[2]
اوقات فراغت جوانان به مشابه شمشیری دولبه است اگر از آن به طور اصولی استفاده شود نه تنها راهگشا است بلکه زندگانی با برنامه، منسجم و هدفدار پیش روی انسان قرار میدهد. اگر خدا ناکرده این اوقات گرانبها و سالم و با برنامه های مقبول سپری نشود، زمینه های گرایش به فساد و تباهی و انحطاط جوانان را فراهم می آورد. فساد تباهی تنها مفهومی از ناهنجاری اجتماعی نیست، بلکه مصدتعی از به هدر دادن منابع و انرژی انسانی و مالی و مادی است. جوانی که در ابتدای جوانی به بیراهه می رود. نه تنها جوانی و انرژی جسمی و روحی خود را به هدر می دهد و خود را به هلاکت ، بدبختی، و فقر و ممکن است می اندازد، بلکه از ابعاد نیز در تخریب منابع اجتماعی نقش دارد، که یکی از آنها را می توان ایفای نقش مخرب به مثابه الگویی قابل تقلید برای عمده دیگری از جوانان دانست. البته این بعد از کارکرد افراد ناهنجار، بحرانی ترین و مصیبت سازترین نقش او در اجتماع است.[3]
لذا می توان نحوه گذراند اوقات را جزو ریشه های فقر و استمرار آن یا تعالی افراد تلقی کرد. واقعیت امر در فرهنگ ما نیز چنین است، مردم ما با افرادی که وقت خود را تقسیم کرده اند و مدام به کاری و فعالیتی مشغول هستند را بیشتر قبول دارند تا افرادی را که لحظاتی از عمر خود را به سستی، کاهلی و بیکاری می گذرانند لذا بین اوقات فراغت و رشد اجتماعی و فردی ارتباط مستقیم وجود دارد و هر چقدر اوقات فراغت آدمی اصولی، منطقی و با برنامه باشد، می توان امیدوار بود که رشد اجتماعی، خلاقیت و ابتکار فردی او بالاتر خواهد بود و هر چقدر اوقات فراغت آدمی به بطالت بگذرد می توان مشاهده کرد که ارزش و اعتبار اجتماعی او کاسته می شود.
اوقات فراغت پدیده ای است که برای هر فردی لازم و ضروری است. اگر انسانها تمام وقت خود را به کار طاقت فرسا اشتغال داشته باشند، باید یقین داشت که از قدرت تفکر، خلاقیت و نوآوری آنها به تدریج کاسته خواهد شد و به موجوداتی همچون پیچ و مهره تبدیل خواهد شد. ولی اگر در بین کار فراغتی باشد که انسان بتواند مقایسه ای بین خود و کارش و با نقش که دارد و ارزش خود واندش وظیفه ای را که ایفا می کند، بپردازد خود را در مسیری قرار می دهد که لیاقتش را دارد و زندگی اش هدفدار و با برنامه شود و موقعیت را در آغوش می کشد.
دکتر کارل می گوید: خواستهای وحشیانه شهوات ممکن است جلب نوعی اهمیت نماید ولی هیچ چیز غیر منطقی تر از آن زندگی نیست. اگر زندگی منحصر به رقصیدن و به دور شهر با اتومبیل چرخیدن و سینما رفتن و رایوشنیدن باشد چه فایده ای دارد. تفریح بدون آنکه متضمن نفعی باشد فرصتهایی را که کارگران بر اثر تکامل ماشینها و خسن تهیه محصول به دست آورده اند بحث بر باد می دهند. زحمات مصروفه، حداقل چهار ساعت در روز به طول زندگی افزوده است یعنی اوقات گرانبهایی که اگر کسی آنرا علاقه مند مصرف کند می تواند تعلیم بگیرد، جسم و جانش را نیرومند کند، آسیب شخصیت نماید و وظیفه انسانیت خود را انجام دهد.[4]
در موقع تفریح و سرگرمی زندگی زنگ ذوق و ابتکار به خود می گیرد و لطف و فضای مخصوصی پیدا می کند، روح سبکبال و پر نشاطی می شود، عواطف و احساسات شکوفا می گردد و آدمی در خود احساس آزادگی می کند در این مورد حضرت علی (ع) می فرماید، فرح و شادمانی باعث بهجت و انبساط روح و مایه و جد و نشاط است وهمچنین فرموده اند: هر یک از اعضای بدن به استراحت نیاز دارد.[5]
مطالب قابل توجه دیگر این است که وضعیت اجتماعی بر روی ایام فراغت جوانان تأثیر گذاشته و خود نیز از آن متأثر است. در این راستا با توجه به رقمی متجاوز از 20 میلیون نوجوان و جوان در کشور ما که اکثریت قریب به اتفاق آنها طیف دانشجویی کشور ما را تشکیل می دهند، تدبیر و سیاستگذاری اوقات فراغت آنها با عنایت به اهداف تربیتی، اجتماعی ضرورت پیدا می کند که در این باره بخش مهمی از این مسئولیت خطیر به عهده سازمانهایی آموزش پرورش و بخش دیگر آن به عهده سازمانهایی نظیر سازمان تربیت بدنی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی و غیره می باشد.[6]
همانطوریکه کاروتولید نیازمند برنامه عملی و تخصصی است و زیر بنایی هر برنامه عملی تحقیقات انجام شده و اطلاعات قبلی است برای برنامه ریزی ( اوقات فراغت نیز باید تحقیقات لازم انجام پذیر- جمع آوری نظریات و استفاده کردن از تجربیات دیگران و لذا تحقیق حاضر سعی دارد ضمن آگاهی از نظرات و نگرش دانش آموزان در مورد گذراندن اوقات فراغت آنان، موانع و مشکلاتی را که در این زمینه وجود دارد مشخص نماید و راه حلها و پیشنهادات لازم را در نظر گرفتن امکانات ارائه دهد تا با استفاده از نتایج این تحقیق به توان دربهبود برنامه ریزی جهت اوقات فراغت دانش آموزان چاره اندیشید و در نهایت به این نتیجه برسیم که در بحث از اوقات فراغت پر کردن صرف آن مد نظر اینست، بلکه غنی کردن آن امر بسیار مهمی است. با توجه به اینکه تحقیقات روان شناسی نقش موثر نحوه گذراندن اوقات فراغت را در رشد شخصیت نشان داده اند.
بیان مسئله :
دوره نوجوانی یکی از مراحل حساس و پر اهمیت رشد جسمی و شخصیتی افراد به حساب می آید. نوجوان امروز اوقات فراغت فراوانی دارند، وسایل سرگرمی بیشتری می تواند، داشته باشند. لیکن به ارزشهای اجتماعی و اخلاقی آنها نمی توان اطمینان کرد چنانکه توجه دقیق به فعالیتهای تفریحی در عصر حاضر و تقریباً در تمام کشور های جهان به خصوص کشورهای به اصطلاح پیشرفته این حقیقت تلخ را ثابت می کند که بعضی از این فعالیتها بسیار نامعقول و مضرند و شرکت نوجوانان در آنها به زندگی سالم ایشان لطمه می زند.[7]
بنابراین با در نظر گرفتن حساسیت، اهمیت و نقش حیاتی اوقات فراغت ضروری است با تهیه و تنظیم برنامه های آموزشی از طریق همکاری مشترک اولیاء و مربیان و اتخاذ روشهای مناسب ضمن جلب توجه دانش آموزان و ایجاد نگرش مثبت در آنها نسبت به ارزش و اثرات مثبت اوقات فراغت و برانگیختن رغبت و انگیزه در حسن بهره وری و بارور سازی این فرصتها در زمنیه پیشگیری از هر گونه آسیب پذیرها در ایام فراغت تدابیر لازم را پیش بینی کرد. براین اساس، این تحقیق در پی آن است که رابطه شناخت علمی و دقیق بین نحوه گذراندن اوقات فراغت و انحرافات اجتماعی دختران سنین 20 - 15 سال منطقه 5 تهران می باشد.
اهداف تحقیق:
هدف کلی :
هدف کلی از تحقیق، یافتن راه حل ها و راهکارهای مناسب و صحیح برای بهسازی نحوه گذارندن اوقات فراغت نوجوانان و دانش آموزان و دانشجویان و یافتن راههای درست و مشخص برای ایجاد و یا بازسازی لازم جهت استفاده مطلوب همه نوجوانان و جوانان فراغت خود با تأکید بر نکات تربیتی و شناخت هر چه بهتر آن می باشد.
هدف خاص:
1- پی بردن به چگونگی تأثیر و امکانات موجود در جامعه و مدارس و دانشگاهها بر نحوه گذران اوقات فراغت نوجوانان و جوانان
2- آشنایی با نوع فعالیتهای دانش آموزان و دانشجویان در اوقات فراغت
3- کشف ذوق و علاقه و میزان توانائیهای دانش آموزان و دانشجویان در زمینه های مختلف گذران اوقات فراغت
4- شناسایی امکانات موجود و دست یافتن به راههایی جهت استفاده از امکانات موجود و دست یافتن به نتیجه مناسب و در نتیجه برنامه ریزی و تجهیز برای ارتقاء کیفی و بهره مندی از وسایل و لوازم موجود
5- آشنایی با مشکلات گذاران اوقات فراغت
6- یافتن راه حلهای علمی و مؤثر برای پر کردن صحیح اوقات فراعت دانش آموزان و دانشجویان
اهمیت و ضرورت تحقیق:
امروزه از جمله کشورها مشکلات مربوط به جوانان است و این مشکل پابه پای گذشت زمان هویدا شده است و آنچه در این بخش از مشکلات جوانان با عنوان مشکل گذران اوقات فراغت آورده می شود جزء کوچکی از آن است.
جوانان نیروی حیاتی عظیمی را تشکیل می دهند و این نیرو باید به طریق طبیعی مصرف گردد وقتی که جوان نتواند قدرت و توان خود را به طریق صحیح در راه ساختن شخصیت خویش استفاده کند، ناگزیر به راه انحراف می افتد- قشر عظیمی از نوجوانان و جوانان میهن اسلامی ما متأثر ازفضای سازنده انقلاب اسلامی و مایه های فرهنگی و اقتصادی آن در مسیر مستقیم گام بر می دارند ولی متأثر از عواملی که موجی از غربزدگی و گرایش به ابتذال که توسط عوامل استکبار جهانی از سالها پیش در جامعه شیوع پیدا کرده که طبیعتاً این موج دامنگیر گروهی از نسل جوان آسیب پذیرنده می شوند.[8]
برای حل این مشکل باید در امور پرورشی بادید وسیع تر و توان بیشتری سرمایه گذاری کند و با طراحی برنامه های سالم و ایجاد فضاهای ورزشی و کانونهای پرورشی جامعه زمینه سالم گذران اوقات فراغت نسل جوانان را فراهم کرد. در این موارد تربیت نیروی انسانی ماهر از اهمیت خاص برخوردار است و باید مراکز آموزش و دانشگاهها، مربیان ورزیده ای برای هدایت فعالیتهای پرورشی جوانان تربیت کنند. بین نهادها ی فرهنگی و تربیتی هماهنگی و انسجام وجود داشته باشد، چون شخصیت متأثر از عوامل محیط شکل می گیرد و لذا باید درسالم سازی محیط نسل جوان کوشش کرد.
جوانان و چار یک سردرگمی هستند و این سردرگمی باعث بوجود آمدن مشکلات و مسایلی بسیار زیادی شده است. اگر احیاناً جوانان برای سپری کردن اوقاتشان برنامه ای داشته باشند گیج و سردرگم نمی شوند. در کتابهای روانشناسی وقتی به علل انحرافات جوانان اشاره می شود به خصوص در مسایل جنسی، علت بیکاری و بی برنامه گی ذکر می شود. بنابراین به خودش روی می آورد و از عوارض آن تنها به خود روی آوردن نیست بلکه مشکلات عدیده ای از آن منشعب می گردد.
با توجه به نکات فوق اوقات فراغت وسیله موثری برای جلوگیری از کجرویها و انحرافات اجتماعی و پرورشی قوای فکری و اخلاقی آنان می باشد و نداشتن برنامه مناسب برای گذراندن اوقات فراغت یکی از عوامل زمینه ساز معضلاتی ازقبیل: فرار از خانه، اعتیاد، گرایش به برنامه های مبتذل ویدئویی، خودکشی و .... بحساب می آید.
فرض ها یا سئوالهای ویژه تحقیق:
1- آیا دانش آموزان و دانشجویان برای گذراندن اوقات فراغت به طور یکسان از امکانات و تسهیلات استفاده می کنند؟
2- آیا نامناسب بودن امکانات مورد نیاز از نقطه نظر کمی و کیفی به طور یکسان تأثیرات نامطلوبی بر کیفیت اوقات فراغت دانش آموزان و دانشجویان بر جای می گذارد؟
3- آیا دانش آموزان برای بهبود بخشیدن به وضعیت گذراندن اوقات فراغت نیازهای یکسان دارند؟
تعریف عملیات واژه ها یا اصطلاحات :
اوقات فراغت: منظور از اوقات فراغت فرصتهای است که انسان مسئولیت و نوع هیچگونه تکلیف یا کار موظفی را عهده دار نبوده، زمان در اختیار اوست که با میل و انگیزه شخصی به کار خاصی بپردازد. به دیگر سخن زمان فراغت زمانی است که پس از انجام رساندن کار و تکلیف موضف روزانه باقی مانده و انسان فرصت می یابد که با رغبت، علاقه و انگیزه شخصی فعالیت یا برنامه خاصی را انتخاب کند.[9]
دکتر (جی، بی نیش) در کتاب فلسفه فراغت و تفریحات سالم در تعریف فراغت می گوید: فراغت مربوط به اوقاتی از زندگی انسان می شود که از کار کردن آزاد است و یا در خواب نیست و تفریحات سالم مربوط به نحوه استفاده و برداشت از این فراغت است[10]
دانش آموزان : نوجوانانهای که در دوره دبیرستان تا پیش دانشگاهی در یکی از مدارس متوسطه منطقه 5 در سال تحصیلی 81 -80 مشغول به تحصیل بوده اند
دوره پیش دانشگاهی: مقطع پیش دانشگاهی در مدارس متوسطه را شامل می شود.
علایق دانش آموزان: منظور فعالیتهایی است که دانش آموزان به انجام آن ابراز علاقه می کنند بدون اجبار و از روی میل شخصی به آنها بپردازد.
گرایش: عبارت است از علاقه و تمایل به انجام دادن کاری است.
انحرافات اجتماعی، عبارت است از رفتاری که هنجارهای اجتماعی را نقض کرده و در نتیجه از نظرتعداد بسیاری از مردم قابل نکوهش است.[11]
فایل ورد 80 ص